شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى
شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى

جنگ فرهنگ‌ها

فرهنگ را ماحصل انسان می‌دانند یعنی هر آن‌چه انسان از قبیل هنر، صنعت، تولید، کشاورزی، زبان، سنت، روش زندگی و... به جهان اضافه کرده است. لذا بین انسان و حیوان به دلیل وجود فرهنگ تفاوت‌های اساسی وجود دارد بنابراین تمام کارکردهای حیوانات بر اساس غریزه است و از خود نمی‌توانند برآن چیزی بیفزایند.
 مثلاً پرنده‌ای بلافاصله پس از تولد جوجه‌اش، از بین می‌رود ولی بنابر حکم غریزه بدون این‌که خود بداند تمام وسایل و امکانات جوجه خود را تا مرحله بلوغ فراهم می‌کند. غریزه مانند موتور کوکی است که از جایی کوک می‌شود و یک مسیر مشخصی را طی می‌کند. حرکت پرندگان در آسمان‌ها بر اساس غریزه است؛ یعنی سال دیگر پرندگان نمی‌توانند آن را عوض کنند اما انسان قادر است رفتارهای خود را کنترل کند و آن‌ها را بین صفر تا بی‌نهایت تغییر دهد. صفر یعنی انجام ندادن، بیش از صفر یعنی انجام به کرّات. انسان حتی برخی کارها را می‌تواند نیمه کاره یا چند درصد را انجام داده و رها کند. البته برای تنظیم و تعادل طبیعت در این‌گونه موارد، خداوند حیوانات یا موجودات جدیدی می‌آفریند یا آفریده‌های قبلی را مأمور اتمام آن می‌کند! مثلاً اگر ما موجودی را در بیابان رها کنیم این‌طور نیست که موجود به همان شکل باقی بماند. حشرات و پرندگان و حیوانات هرکدام به وظیفه خود عمل می‌کنند تا او را به طبیعت باز گردانند! می‌گویند علت افزایش موش، اسراف‌کاری آدم‌هاست که غذاها را نیمه‌خورده رها می‌کنند لذا موش‌ها از این نیمه‌خورده‌ها تغذیه کرده و سریعاً زاد و ولد می‌کنند! سوسک‌ها نیز مأموریت آخرین پاک‌سازی را دارند! یعنی باقی ذرات غذایی که آدمیزاد دور ریخته و موش‌ها آن را خورده‌اند، سوسک می‌خورد! و باز می‌گویند اگر مارمولک باشد، سوسک‌ها را می‌خورد! همان‌طور که اگر گربه باشد موش‌ها را می‌خورد. در برخی موارد حتی موجودات جدید آفریده می‌شوند! مثلاً داروین دانشمندی بود که به تمام دنیا سفر کرد و همه انواع حیوانات را جمع‌آوری و تئوری خود را بر اساس تئوری تنوع و تئوری تنازع بقا ارایه کرد. از نظر او، دیگر هیچ حیوان یا گیاهی نبود که شناخته نشده باشد ولی امروزه ما می‌دانیم فقط 70 هزار نوع حشرات وجود دارند! در حالی که هر روز وادی تازه‌ای در حیات وحش کشف می‌شود و در همان‌جا که قبلاً کاملاً تحقیق شده، گونه‌های جدیدی به دست می‌آید و این نشانه آن است که خداوند، آن‌طور که تورات می‌گوید دستش بسته نیست: "در شش روز خداوند جهان را خلق کرد و روز هفتم (جمعه) را استراحت نمود و دست‌های او بسته است و دیگر نمی‌تواند خلق کند." در حالی که قرآن کریم می‌فرماید: "و قالت الیهود: ید الله مغلوله بل غلت ایدیهم! بل یداه مبسوطه و یخلق مایشا!" یهود می‌گویند دست خدا بسته است در حالی که دست خودشان بسته باد. دست خدا باز است و هر چه بخواهد می‌آفریند. "کل یوم هو فی شأن." هر روز خداوند کارهای جدیدی دارد و این است که اسراییلیات یا ضد فرهنگ وارد فرهنگ می‌شود! تمام داستان‌های قدیمی که نتیجه فرهنگ بشری و تاریخ زندگی اوست، همین‌طور است. این است که فرهنگ در درون خود دچار تضاد شده و به ضد خودش تبدیل می‌شود. تبدیل خود به ضد خود ادامه می‌یابد تا خرده‌فرهنگ‌ها به وجود بیاید. مثلاً شما کلمه "نه" را در نظر بگیرید؛ یزدی‌ها آن را با کسره تلفظ می‌کنند، مازندرانی‌ها "نا" می‌گویند، انگلیسی‌ها "نو" و هرگز هم حاضر نیستند مثل هم بگویند! و شاید آن را مسخره نیز بدانند. می‌گویند یک زن تهرانی با مردی مشهدی ازدواج کرده بود و هنوز لهجه او را کاملاً نمی‌شناخت. وقتی شوهر شب به خانه برگشت در زد، زن پرسید: "کیه؟،" مرد گفت: "مایوم!" زن در را باز نکرد و فکر کرد مایوم اسم کسی است. گفت: "من تو را نمی‌شناسم!" مرد گفت: "من شوهر تو هستم." زن وقتی در را باز کرد، گفت: "تویی؟ پس چرا می‌گویی مایوم!" لذا اختلاف فرهنگ‌ها از همین جا شروع می‌شود. در قرآن کریم نیز آمده اختلاف زبان و رنگ شما فقط جنبه یکدیگر‌شناسی دارد. مثل این‌که شما وقتی گنجشک‌ها را نگاه می‌کنید همه مثل هم هستند لذا نمی‌توان بین آن‌ها فرق قایل شد اما اگر آن‌ها را شماره‌گذاری کنید، می‌توانید متوجه شوید کدام یک غذا خوردند، کدام نخوردند. اما دشمن چه می‌کند؟ همین زمینه‌های اختلاف فرهنگی را به تضاد فرهنگی و جنگ فرهنگ‌ها تبدیل می‌کند. ما می‌بینیم که مثلاً فارس‌ها بر علیه ترک‌ها یا عرب‌ها بر علیه عجم‌ها برانگیخته می‌شوند و جنگ فرسایشی بزرگی به وجود می‌آید. مسأله‌ای که برای بهتر زندگی کردن و از عوامل رفاهی است، تبدیل به یک معضل اجتماعی می‌شود که عاقبت جنگ سرد و بعدها جنگ گرم را به دنبال دارد. البته هدف استکبار از جنگ فرهنگ‌ها تضعیف آن‌ها به وسیله یکدیگر است تا تمام فرهنگ‌های درگیر، ضعیف و نابود شوند و فرهنگ آن‌ها غالب شود. هم اکنون ما شاهد هستیم که مثلاً با این‌که زبان آمریکایی یا انگلیسی از بسیاری زبان‌ها کم گویش‌تر است، ولی زبان رسمی و بین‌المللی است به طوری که مثلاً اگر بین ایران و افغانستان و تاجیکستان که فارسی‌زبان هستند قرار باشد که قراردادی نوشته شود باید به زبان انگلیسی باشد تا برای آن‌ها قابل فهم باشد. لذا می‌بینیم در دل مبارزه با خرده‌فرهنگ‌ها یک سلطه فرهنگی یا تعریف فرهنگ سلطه ایجاد می‌شود؛ یعنی استکبار می‌خواهد با تضعیف خرده‌فرهنگ‌ها آن‌ها را از بین برده و فرهنگ خود را مسلط نماید و وظیفه مسؤولان حمایت از فرهنگ ملی و اسلامی است تا مانع این آفند دشمن شوند... پس یکی از جبهه‌ها در پدافند غیر عامل حمایت از خرده‌فرهنگ‌ها و دوستی بین آن‌هاست...

 

پهلوان‌پنبه‌ها (قهرمان سازی )

بین تخیل و واقعیت همیشه تفاوت‌هایی است ولی این مسأله زمانی خود را به صورت خطرناک نشان می‌دهد که از چارچوب کودک و نوجوان بیرون بیاید و وارد اقتصاد یا سیاست شود.
 یعنی اقتصاد تخیلی جای اقتصاد واقعی را بگیرد. در سیاست و جنگ هم همین است! لذا می‌بینیم آمریکا با این‌که بزرگ‌ترین ارتش جهان، قوی‌ترین ناوبری و یا موشک‌ها را در اختیار دارد ولی در هیچ کدام از جنگ‌ها تاکنون پیروز نشده است. در جنگ دوم جهانی هم اگر به ناکازاکی حمله کرد یک حمله ناجوانمردانه یا ناگهانی بود یعنی هیچ کدام از طرفین جنگ انتظار چنین حرکتی را نداشتند و از همان زمان، ناجوانمردی در جنگ باب شد. این ناجوانمردی در تمام فیلم‌ها و سریال‌ها منعکس شد و اسلحه نوین به عنوان ابزار ناجوانمردی تعریف گردید. آمریکا حتی در جنگ ویتنام نیز ناجوانمردانه وارد شد و مردمی با دست‌های خالی را مورد حمله آخرین موشک‌ها و بمب‌افکن‌ها قرار داد، قتل عام فجیع به راه انداخت ولی عاقبت بدون هیچ نتیجه‌ای از آن‌جا رانده شد و مردم بومی از ترس آمریکا به شوروی و چین پناه بردند و خمرهای سرخ هم تا توانستند آدم کشتند ... یا در کره شمالی و جنوبی جز جنگ و برادرکشی چیزی نصیب این دو نشد. در جنگ تحمیلی عراق نیز آمریکا با تمام قوا به میدان آمد ولی جز سرنگونی یک هواپیمای مسافربری از ایران نتوانست کاری کند. در اشغال عراق هم دیدیم که چگونه عاقبت مجبور شد نیروهای خود را از آن‌جا خارج کند و یا در افغانستان که از باتلاق برایش سخت‌تر است. به گفته‌ی احمدی‌نژاد (روز 17 مردادماه 89 بزرگداشت روز خبرنگار): "ارتش آمریکا ضعیف‌ترین ارتش‌های دنیاست و تاکنون در هیچ جنگی پیروز میدان نبوده است ..." البته دلیل آن هم روشن است، زیرا در یک گوشه دور‌افتاده جهان واقع شده است. اگر بخواهد از جای خودش حرکت کند و فقط راه را طی کند، نیمی از بودجه نظامی را صرف کرده است! مثلاً ناو وینسنز با آن همه هزینه‌ی کمرشکن تا هنگامی که در سواحل خودشان است چون هزینه‌هایش در درون هزینه‌های عمومی ارتش تعریف می‌شود، مبالغ هنگفتی به نظر نمی‌رسد. ولی همین که قدم از خانه بیرون می‌گذاری همه چیز هزینه است و بودجه می‌خواهد! ارتش آمریکا در درون خاک خود می‌تواند تا ماه‌ها حقوق سربازان را نپردازد و یا تعمیرات اساسی را انجام ندهد و یا نسبت به خرید و تهیه لوازم یدکی چندان عجله‌ای نداشته باشد. ولی همین که قرار شد حرکت کند علاوه بر تکمیل نیازهای قبلی باید تدارکات آتی را هم ببیند! یعنی علاوه بر پرداخت حقوق معوقه، حقوق و اضافه کار و دوری از مرکز سربازان را هم بپردازد و حتی مجبور است به خانواده‌های آنان هم سرکشی نموده و از آنان دلجویی کند و یا اگر لوازم یدکی معوق دارند علاوه بر این‌که آن‌ها را خریداری کند، باید لوازم اضافی هم برای روز مبادا تهیه کند. تمام این‌ها فقط هزینه‌های مالی است! و هزینه‌های انسانی آن بسیار گران‌تر می‌باشد. بر اساس آمارهای موجود، به محض اعلام مأموریت برای نیروهای ارتش، 25 درصد از کادرها یا سربازان فراخوان شده دچار سرخوردگی شدید و 25 درصد نیز دچار بیماری روانی می‌شوند که کارشان به تیمارستان‌ها می‌کشد! این علاوه بر کسانی است که برای غلبه بر استرس خود به مواد مخدر یا تجاوز به عنف و فساد اخلاقی روی می‌آورند و این غیر از آمار کسانی است که در اثر عدم تحمل وضعیت دست به خودکشی می‌زنند. حتی در رده‌های بدون استرس، دردسر آمریکا کم نیست، زیرا بسیاری از نیروهای ارتشی برای رها شدن از مرگ و نیستی و سرنوشت نامعلوم دست به دیگرکشی می‌زنند و این علاوه بر کسانی است که با فروش اطلاعات برای خود حاشیه امن و یا درآمد هنگفت ایجاد می‌کنند ... حال آمریکا برای رأی جبران این همه شکست خود چه می‌کند؟ فقط به تخیلات پناه می‌برد؛ ناگهان در فیلم‌های هالیوودی می‌بینیم یک رمبو با تمام ویتنامی‌ها درگیر می‌شود و یا یک نظامی آمریکایی در مدار صفر درجه وارد سرزمین‌های اسلامی شده و همه تروریست‌ها را به اصطلاح خودشان می‌کشد و یک زخم هم بر نمی‌دارد! این پهلوان‌پنبه‌ها اگر چه برای بزرگسالان که در جریان واقعیت قضایا هستند، هیچ معنایی ندارند ولی برای جوانان و نوجوانان یک محرک بزرگ روحی است، به نحوی که اوقات فراغت آنان را پر و ذهن و هوش آنان را به خود مشغول می‌کند. لذا یکی از جبهه‌های مهمی که دشمن باز کرده، بازی‌های رایانه‌ای یا تبدیل معکوس واقعیت است. باید آگاه بود و به دشمن‌شناسی سنتی اکتفا نکرد. امروزه دشمن نه در مقابل که در کنار ما ایستاده است. برخلاف تصور خیلی‌ها دشمن با همین رایانه‌ها و گیم‌هاست که جهان را اداره می‌کند. حمله به عراق چرا حساب شده نبود؟ یا چرا آمریکا برای حمله به افغانستان استراتژی روشنی نداشت؟ زیرا تمام این طرح‌ها در گیم روم game room‌‌ها طراحی شدند! سیمولیشن (simulation) یا مشابه‌سازی صحنه عملیات گاه چنان واقعی است که سربازان متوجه فریب برنامه‌سازان نمی‌شوند و زمانی که به دام عملیات واقعی افتادند همه چیز را متوجه می‌شوند، مثلاً برای واقعه طبس طبق اسناد لانه جاسوسی، قبل از حمله، مانورها و مشابه‌سازی‌ زیادی انجام دادند و فکر می‌کردند حمله به ایران هم مانند حمله در رایانه‌هاست؛ اگر کشته شدند می‌روند جان تازه می‌خرند! اگر هواپیمایشان سقوط کرد با یک دکمه دوباره آن‌ها را به میدان می‌آورند و اگر سرباز از بین رفت با بردن کیسه خون! آن‌ها را دوباره به میدان‌ می‌آورند. حتی خنده‌دارتر این‌ است که سربازان در مقابله با طالبان یا نیروهای بن لادن که شکست می‌خوردند ناراحت نمی‌شدند، چون می‌گفتند الان می‌رویم گیم روم و همه آن‌ها را شکست می‌دهیم! در واقع بازی‌های رایانه‌ای غربی و مسموم با این هدف در کشور راه‌اندازی می‌شود تا رزمندگان ما را به بزمندگان تغییر دهد و میدان رزم را به میدان بزم تبدیل کند.
 

ادبیاتی که باید تغییر کند

حضور قدرتمندانه ایران در ریاست اوپک نشانه آن است که گلوگاه انرژی جهان در دست ایران قرار گرفته است. البته باید این دوره ریاست ایران خیلی زودتر و در این سی سال حداقل دو بار قدرت در سطح معاونت و ریاست در دستش قرار می‌گرفت ولی به دلایل سیاسی، هر روز به تعویق می‌افتاد تا این‌که همزمان با حضور ایران در جنوب لبنان این امر نیز محقق گردید و آمریکا در جبهه سیاسی و اقتصادی منطقه خاورمیانه همزمان دچار کیش و مات شد؛

 یعنی ناگهان اسراییل، رییس‌جمهور ایران را در نزدیک‌ترین نقطه مرزی خود دید، بدون این‌که بتواند کاری کند. در این شرایط حساس حتی یک انفجار کوچک و یا یک حادثه پیش‌بینی نشده می‌توانست کل اخبار را تحت‌الشعاع قرار دهد. همان‌طور که دیدیم در هفته دفاع مقدس آن حضور گسترده مردمی در مراسم و یا حضور ارتش، سپاه و بسیج تحت‌الشعاع یک حرکت انفجاری کوچک در مهاباد بود. اکنون می‌توان گفت که حداقل در خاورمیانه، حرف اول برای ایران است. اگر چه این امر به سادگی به دست نیامده و سی و دو سال پس از مبارزه مردم ایران، این اولین بار است که توانسته در سطح مردمی در لبنان حضور یابد. از این به بعد ممکن است در غزه و یا کرانه باختری نیز‌ چنین دعوتی صورت بگیرد و اسراییل که دایماً ایران را به بمب اتم و حمله نظامی تهدید می‌کرد اگر قدرت داشت در کنار مرز خود کاری می‌کرد؛ کافی بود مثل گذشته یک یا دو نفر را برباید و یا برای رییس‌جمهور ایران را در مسیرش مشکلی پیش آورد، کاری که بسیار در سال‌های گذشته انجام داده و تکرار آن برایش یک بازی کودکانه بود.
در موضوع اوپک نیز به همین صورت است؛ مقاومت در مقابل طرح‌های نفتی ایران مانند کاهش سهمیه تولید و یا تحریم نفتی اسراییل سال‌ها ادامه داشت ولی بالاخره وقتی همگی رأی به ریاست ایران دادند دبیرخانه اوپک در اختیار ایران قرار می‌گیرد و ایران می‌تواند از تمام طرح‌های قبلی خود دفاع کند؛ مثلاً اوپک متعهد شود به جای این‌که نفت رایگان به اسراییل دهد آن را قطع کند و یا حداقل معادل آن را برای فلسطینی‌ها منظور نماید؛ اگر نفت عراق را برای اسراییل می‌فرستاد، حداقل در این مدت که ایران حاکمیت دارد یا آن را قطع و یا تعطیل کند. اگر آمریکا فقط نفت را به صورت پایاپای می‌خرید و به جای آن، سلاح آن هم با قیمت بالا می‌فروخت حداقل باید ملزم به گردش مالی گردد یعنی درآمد حاصله ابتدا به صندوق اوپک واریز شود و سپس به مصارف خود برسد. طرح‌های بسیاری است که در این سال‌های حاکمیت ایران باید در اوپک اجرا شود و پشتوانه آن هم با حضور سیاسی ایران در منطقه تأمین شده است اما این طرح‌ها فقط در صورتی اجرا خواهد شد که ادبیات سیاسی جهان تغییر کند و ادبیات سیاسی جهان تغییر نخواهد کرد مگر این‌که ادبیات ایران تغییر کند و ادبیات ایران تغییر نخواهد کرد، مگر این‌که مسؤولان به خود‌باوری و اعتماد به نفس برسند. امروزه باید مسؤولان بدانند که دیگر ایران، کشور ضعیف سی یا پنجاه سال پیش نیست و دانستن این هم کافی نیست. باید باور کنند که ایران قدرتمند است. متأسفانه استفاده از همان ادبیات دوران انقلاب یا قبل و بعد آن در موقعیت‌های کنونی ضربات جبران‌ناپذیری بر پیکر ملت ایران وارد می‌کند. البته در آن دوران هم امام خمینی (ره) ادبیات مخالفی داشت ولی هیچ‌گاه توسط مسؤولین باور نمی‌شد؛ مثلاً‌ امام خمینی (ره) جمله معروفی داشت «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» این اعتماد به نفس امام خمینی (ره) را خیلی‌ها شعار می‌دانستند که امام می‌خواسته روحیه مردم را تقویت کند اما باور امام بود و همین که پس از گذشت سی سال از این جمله، آمریکا هیچ غلطی نتوانسته بکند نشان از درست بودن و جهت‌گیری صحیح ایشان دارد. اما مسؤولان آن زمان می‌گفتند باید با آمریکا مذاکره کرد والّا ما را نابود می‌کند! هنوز هم عده‌ای این‌طور تصور می‌کنند البته تصور هر کسی برای خودش محترم است ولی نباید به عنوان موضع انقلاب اسلامی و یا جمهوری اسلامی باشد. باید ادبیات از حالت خواهش و یا سازش به حالت تعادل یا برابری برسد، مثلاً در مذاکرات هسته‌ای تا موقعی که دولت ایران عقب‌نشینی می‌کرد، آن‌ها داد و بیداد می‌کردند و حتی علناً به حمله نظامی هم‌چون اشغال عراق می‌پرداختند اما از هنگامی که ایران سه سؤال اساسی را مطرح کرد اکنون نه تنها صحبت حمله نظامی نیست بلکه سعی آنان فقط بازگرداندن ایران به میز مذاکره است و ایران هم که می‌داند آن‌ها به این سه سؤال پاسخ نخواهد داد، لذا مذاکره منتفی است. زیرا مذاکره در مورد حق مشکوک است تا زوایای آن روشن شود ولی حق هسته‌ای برای ایران و سایر اعضای "ان.پی.تی" یک حق مسلم است و لذا نیازی به مذاکره نیست. به همین دلیل در موارد دیگر هم باید مسؤولین، مصالح ملی را در نظر بگیرند. این‌طور نباشد که برای یک سفر اروپا یا آمریکا منافع ایران را رذیلانه در اختیار دشمن قرار دهند، مانند کسانی نباشند که در ایران با لباس روحانی می‌گردند ولی در اروپا لباس اسپرت بپوشند و موهای خود را رنگ بزنند و با شلوار لی در شهر بگردند! متأسفانه همان کسانی که تاریخ نوشتند و ناصرالدین‌شاه و جهانگیرشاه را به سفاهت و بلاهت و فروش ایران متهم کردند وقتی نوبت به خودشان می‌رسید با این‌که زمان قرارداد ترکمانچای تمام شده، حتی تاریخ درسی را هم تغییر داده و آن را از کتب درسی تاریخی جمهوری اسلامی ایران هم حذف می‌کنند! و حاضر نیستند برگشت سرزمین‌های ایرانی را بپذیرند ...!
 

جنگ احزاب

جنگ احزاب

(جبهه‌ها در پدافند غیر عامل 8) جنگ احزاب
احزاب چه در گذشته و چه در حال مرکزیت جنگ نرم بوده‌اند زیرا کسانی را که به جنگ سخت مشغول بوده‌اند، معمولاً در خارج یا حداکثر در مرزها می‌بینیم. یعنی اگر در داخل مرزها باشند، استثناست؛


مانند نیروهای ارتش که وظیفه‌ای در داخل ندارند بلکه هدف آن‌ها دفع دشمن قبل از تجاوز است و اگر اجازه دهند که دشمن تجاوز کند یعنی از وظایف خود تخطی کرده‌اند اما احزاب چه به معنی امروزی چه به اصطلاح قرآنی که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در دیدار با کارگزاران حج به آن اشاره داشتند و به فرموده قرآن "کل حزب بمالدیهم فرحون" هر حزبی به مواضع خود می‌بالد و لذا اگر از مواضع خود عدول کند حزب دیگری می‌شود. اگر حزب دیگری شد طرفداران خود را از دست می‌دهد و طرفداران جدید هماهنگ با مواضع پیدا می‌کند. امروزه برخلاف گذشته حزب‌داری نه یک شغل و یک مرام بلکه یک اپیدمی سراسری است و هر کس حزبی نداشته باشد یا عضو حزبی نباشد سیاسی محسوب نمی‌شود. می‌توان گفت به تعداد ابنای بشر حزب وجود دارد اما به رسمیت شناخته نمی‌شوند تا این‌که خود را قربانی احزاب دیگر کنند. یعنی یک حزب یک نفره فقط برای خود فرد، آن هم در احوال شخصی مورد پذیرش است. وقتی دو نفر می‌خواهند حزب مشترکی داشته باشند باید برخی از اصول و مواضع یکدیگر را به نفع دیگری حذف کنند. اگر این تعداد به سه یا بیش‌تر برسد، موارد حذف اصول بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود تا جایی‌ که به تعداد انگشت‌شماری آن هم به صورت موافقت صوری می‌رسند؛ مثلاً وقتی کسی عضو حزب کارگر در انگلستان می‌شود، هیچ اجازه‌ای برای ابراز عقیده به او نمی‌دهند و تا سال‌ها باید در دوره‌های آموزشی حزب شرکت کند. این به آن معنی است که شخص تازه وارد باید تمام اندیشه‌ها و مواضع خود را بایگانی کند و از ابتدا طبق موازین و اصول حزبی حتی تفکرات شخصی خود را رشد و تعالی دهد. بعد از سال‌ها به او اجازه می‌دهند به عنوان پیشنهاد‌دهنده، برخی مواضع خود را آن هم در جلسات محلی یا درون حزبی ابراز نماید اما حق ندارد آن را به عنوان مواضع حزب بیان کند و اگر کوچک‌ترین اختلافی با مواضع حزب داشته باشد و بخواهد به عنوان عضو مشکوک یا مسأله‌دار معرفی نشود باید آن را فوراً اصلاح و یا توبه کند! اگر در تمام مراحل رشد سازمانی خود از این مواضع اختلافی نداشت و سمعاً و طاعتاً فرمانبردار حزب بود، کم کم به او اجازه می‌دهند در یک ایالت یا روستا در انتخابات درون حزبی شرکت نموده و به عنوان اعضای کنگره یا شورای محلی کاندیدا شود. پس از تأیید کامل و رسیدن به پلنوم مرکزی تازه متوجه می‌شود همه مواضع بیرونی حزب فقط برای فریب مردم بوده و از دموکراسی و آزادی هیچ خبری نیست و فقط باید مواضع ملکه یا پرنسس را به عنوان مواضع حزب اعلام و سینه خود را برای حفظ سلطنت سپر نماید. لذا همیشه بین اور‌ کادرها و کادرهای معمولی به اندازه‌ی یک برداشت 180 درجه‌ای تفاوت وجود دارد. افراد سطح پایین با تخیلات و ایدئال‌ها زندگی می‌کنند و راست‌گو و درست‌کردار هستند. آن‌ها کوچک‌ترین انحراف را به حزب گزارش داده و مشمول خود انتقادی می‌شوند اما افراد اور کادر یا رده بالا همیشه دروغ می‌گویند و اصلاً دروغ گفتن جزو مهارت‌های آنان است و اگر کسی نتواند خوب دروغ بگوید و مردم به دروغ او شک کنند، به سرعت پاک‌سازی می‌شود چه رسد به آن‌که بخواهد راست بگوید. لذا در سطوح بالا، آزادی شرف حقوق بشر و امثال آن لقلقه زبان است و هیچ ضمانت اجرایی ندارد. فرد حزبی باید آن‌قدر در دوران کادری خود راست‌گو باشد که در دوران اور کادری اگر دروغ گفت همه به اعتبار گذشته‌اش دروغ‌های او را باور کنند. لذا حزب‌مداری یک مدار باطل در اطراف مدار صفر درجه است که در مقابل قدرت لابی‌های مسلط خود هیچ اقتداری ندارد. به همین دلیل سردمداران حزب همیشه پر از رمز و راز و اسرار هستند و کافی است یکی از آن‌ها دهن باز کند و مطالبی را مطرح کند. از این رو در حزب، گرو‌کشی وسیعی وجود دارد تا افراد نتوانند اسرار را برملا کنند. از همین نقطه‌ضعف احزاب می‌توان به خوبی برای مبارزه در میدان دین استفاده کرد. یعنی احزاب هیچ‌گاه به نفع دین نمی‌توانند وارد مبارزه شوند زیرا تفاوت حزب با دین در این است که در دین هر چه افراد بالاتر می‌روند باید که راست‌گوتر و متقی‌تر باشند ولی در احزاب باید بیش‌تر پلیتیک بزنند و عوام‌فریبی کنند. لذا در مقاطع پایین و بالا، احزاب و ادیان درست مقابل هم هستند. در طبقات پایین احزاب، افراد راست‌گو و با انگیزه و ایدئالیست با هدف بالا وارد می‌شوند ولی به مرور فاسد و دروغ‌گو می‌شوند و آن را حرفه سیاسی خود دانسته و به آن افتخار می‌کنند اما در ادیان ابتدا افراد، گناهکار هستند؛ با ورود به جرگه پیامبران از آلودگی آنان کاسته می‌شود تا مانند سلمان فارسی لقب سلمان پاک می‌گیرند. یعنی به صورت ضربدری در مقابل هم حرکت می‌کنند. لذا وقتی صحبت جنگ احزاب می‌شود یعنی افرادی که دوره‌های مختلف دروغ‌پردازی را دیده‌اند با هم متحد می‌شوند تا با کسانی در کلاس پیامبران، به پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک رسیده‌اند، مبارزه کنند، معمولاً شکست با احزاب است زیرا اتحاد آنان صوری، موقتی و بر اساس دشمن مشترک است، نه اهداف مشترک! درست مانند درخت خرما و سوسک! درخت خرما مثل انسان تا سرش را ببرند می‌میرد اما سوسک اگر سرش را قطع کنند تا هفت روز می‌تواند بدون سر زندگی کند، اما این زندگی سوسکی چه ارزشی دارد؟
سید‌احمد حسینی ماهینی

 

جنگ ارزها

اهمیت دادن به صادرات ممکن است خوب نباشد زیرا باعث کاهش ارزش پول ملی می‌شود، یعنی تضعیف ارزش پول هر کشور در بازار جهانی ارز در حالی که ارزش واقعی آن بالاتر است، موجب ارزان شدن صادرات آن کشور به بازار جهانی می‌شود و به صادرکنندگان آن در مقابل رقبا برتری نسبی می‌دهد. این امر پازلی است که اقتصاددانان جهان بین ارزش پول ملی و افزایش صادرات باید یکی را انتخاب کنند!

زیرا کاهش ارزش پول ملی باعث تورم و گرانی در داخل می‌شود، مثلاً وقتی ریال در مقابل دلار تضعیف می‌شود، اجناس، گران‌تر و مردم عاصی‌تر می‌شوند اما از سوی دیگر، در ارتباط بین‌المللی باعث کاهش قیمت تمام شده کالای صادراتی شده و مزیت نسبی برای خریداران خارجی ایجاد می‌شود. در ایران همیشه همسایه بهتر از خود بوده، دشمن همیشه تألیف قلوب می‌شده ولی دوست، پاره آجر نصیبش می‌شده است! چون شاعر گفته که هر چه از دوست رسد نیکوست ولو پاره آجر باشد! یعنی اگر مردم ایران نانشان آجر شود، بهتر است که نان فرانسوی‌ها یا انگلیسی‌ها یا آمریکایی‌ها آجر شود! و البته این تقصیر دولت یا ملت نیست و یا شاید تقصیر هر دو باشد. هر جا دولت گفته سخت بگیرید، ملت آسان گرفته و هر جا ملت آسان گرفته دولت سخت گرفته و در مجموع، دل ساده ایرانی‌ها هیچ وقت از تپیدن برای غریبه‌ها هر چند غربی باشند، باز نایستاده! معاون اول رییس‌جمهور در مراسم اختتامیه نمایشگاه بین‌المللی صنعت گفت: اگر ما فقط واردات خود از پژو فرانسه را قطع کنیم، کل فرانسه دچار بیکاری و دردسر می‌شود! و یا اخم کوچکی به انگلیس کنیم همه ملت او را آب می‌برد! پس می‌بینیم یکی از دلایل عدم پیشرفت ایران، رحم به همسایگان است! آن‌ها بسازند و به ما بفروشند تا اشتغالشان تأمین باشد. حالا اگر در ایران بیکاری بود یک کاری‌اش می‌کنیم! بگذارید جمهوری آذربایجان یا ترکیه، سمند ایران را 7 میلیون ولی خود ایرانی‌ها 14 میلیون بخرند! بگذار دلار در برابر تمامی ارزها ساقط شود ولی تا ایرانی زنده است دلار رشد خواهد کرد! اگر حتی دولت تصمیم بگیرد مثلاً کالاهای اسراییلی را هم ممنوع کند، نوکیا و نستله و ... اصلاً خانه‌زاد ایرانی‌ها هستند؛ کی به حرف دولت گوش می‌دهد؟ جنس آمریکایی با تمام مرگ بر آمریکا احترام دارد! اگر پول ملی را مچاله می‌کنند یا با آن سیگار روشن می‌کنند و یا سکه‌های آن را آب می‌کنند و به عنوان فلز سنگین می‌فروشند باکی نیست، در عوض دلار را در لای قرآن نگه می‌دارند و هر چه بسیجی‌تر و سپاهی‌تر، به دلار نزدیک‌تر و ارج و قرب بیش‌تر! زیرا مرگ بر آمریکا برای سیاست است نه اقتصاد. لذا ما می‌بینیم در جبهه مالی اصلاً دشمن قابل شناسایی نیست و یا اصلاً کسی به آن توجه نمی‌کند! اگر تا دیروز به کمک رزمندگان اسلام یک تکه از خاک میهن جدا نشد ولی امروز با دلار به راحتی می‌توان همه جا از خاک ایران را خرید و به نام منطقه آزاد و ویژه در آن ساخت و ساز کرد و به فرهنگ و نظرات ایران بی‌توجه بود. می‌بینیم جنگ ارزی مسأله ساده‌ای نیست. به گفته‌ی وزیر دارایی برزیل "جهان در بحبوحه یک جنگ ارزی است."
گیدو مانتگا هشدار داد: با توجه به این‌که کشورهای قدرتمند با پایین نگهداشتن ارزش پول خود سعی می‌کنند تا مشکلات اقتصادیشان را حل کنند، جهان در یک جنگ ارزی قرار دارد.
وی تصریح کرد: ما در قلب یک جنگ ارزی بین‌المللی هستیم و این موضوع ما را تهدید می‌کند، چرا که رقابت‌پذیری ما را از بین می‌برد.
وی افزود: گزارش‌های اخیر نشان می‌دهد که ژاپن، کره جنوبی و تایوان در حال کاهش ارزش پول خود هستند و ارزش دلار در برابر واحد پول برزیل نیز طی سال جاری 25 درصد کاهش یافته است و این موضوع صادرات برزیل در بازار آمریکا را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این اظهارات در حالی صورت می‌گیرد که اختلاف آمریکا و چین بر سر ارزش‌گذاری نرخ یوان مدت‌هاست که ادامه دارد و آمریکا چین را متهم می‌کند که با پایین نگداشتن نرخ یوان به ارزش صادرات خود کمک می‌کند.
جنگ جهانی ارز هم‌چنان ادامه دارد. هم‌چنین به گزارش حزب‌الله آنلاین به نقل از ایرنا از پایگاه خبری "سی.ان.ان"،‌ وزیر دارایی برزیل اظهار داشت: در نتیجه رقابت قدرت‌های بزرگ برای مداخله در بازار ارز خارجی، یک جنگ ارزی پنهان در جریان است.
گی دومنتگا گفت: اگر چه بعضی معتقدند این مداخله‌ها می‌تواند منجر به کاهش عمومی ارزش پول در سطح جهانی شود، اما یک نظریه رایج این است که این مداخلات به شعله‌ور شدن تنش‌ها در سطح بین‌المللی خواهد انجامید.
وی افزود: ژاپن در ماه جاری پس از شش سال خودداری از مداخله در بازار ارز،‌ به این کار مبادرت ورزید و حدود 20 میلیارد دلار ین فروخت.
به گفته‌ی وی، ژاپن یکی از هفت کشور صنعتی جهان است که در طول 20 سال گذشته از سیاست مداخله ارزی استفاده کرده است، اما اکنون اصول سنتی این کشور در حالی که نرخ‌های بهره خیلی به صفر نزدیک هستند و سیاست‌های پولی رایج اثر خود را از دست می‌دهند، در بسیاری کشورها جا باز کرده است.
سید‌احمد حسینی ماهینی
ماهین نیوز