محمدعلی دینی که تحقیقات زیادی در زمینهی ادیان دارد، میگوید: "کلمه مجوس معرب مویگوش است و زرتشتیان در ایران باستان چهار زرتشت داشتند: مانند فریدون و جاماسب که البته اکثراً پیرو زرتشت دوم هستند.
تعدادی از آنها نزد زرتشت دوم رفتند و از ایشان خواستند تا علامتی برایشان تعیین کند که از بقیه شاخص باشد و ایشان دستور داد تا ریشها را در اطراف چانه با شمشیر یا تیغ تیز بتراشند ولی سبیل را به موی گوش متصل کنند!" بعدها موی گوش معرب شد و شد مجوس! گویا با همین هیبت در عصر پیامبر به دیدن ایشان میروند و پیامبر آنها را به حضور نمیپذیرد و آنها به سلمان فارسی متوسل میشوند و ایشان میگوید که شما کادوی زیادی آوردید و خیلی به قول امروزیها کلاس گذاشتید! و اگر سادهپوشی کنید پیامبر شما را میپذیرد. پس از ملاقات با پیامبر مسلمان میشوند و پیامبر هم طبق روایات میفرماید که مسلمانان برعکس این عمل را انجام دهند یعنی شارب یا سبیل را کوتاه و ریش چانه را بلند کنند. از اینجا معلوم میشود که چرا برخی اختلافها بین ادیان پدید آمد، اما هرگز باعث جنگ بین آنان نشد. میگویند عدهای پیش پیامبر اسلام آمدند و علامت خاص مسلمانی را خواستند و گفتند که مثلاً مسیحیان ناقوس مینوازند، ما چه بکنیم؟ پیامبر دستور داد که بر مأذنهها بروند و اذان بگویند و این علامت یا شیپور جمع مسلمانان شد! اخیراً نیز بحث ایرانی بودن که با شیوهای جدید در سخنان اسفندیار رحیم مشایی مطرح میشود، بر این موضوع تأکید دارد که برداشت غیر ایرانی از ادیان همیشه اختلاف برانگیز بوده است. مثلاً اعراب دین اسلام را از آن خود میدانند و بر این اساس به تعصب عربیت میرسند و خود را نژاد برتر میخوانند و این امر فقط در فکر و خیال نیست بلکه آن را بر زبان جاری میکنند و به خاطر آن انسانها را میکشند. در حالی که علت اصلی ظهور اسلام در میان بدویت اعراب همین ذکر شده که اگر باز هم پیامبرها در ایران ظهور میکردند، اعراب به آن ایمان نمیآوردند! یعنی تعصب آنها حتی مانع از قبول دین اسلام میشد و برای همین در قرآن از اعراب به "اشَدُّ کُفراً و نفاقاً" نام برده میشود و زبان قرآن هم عربی مبین یعنی بیان خود قرآن که جدید و رسا بود، عنوان شده است. مکتب ایرانی یک قرائت یا یک بعد نگری در اسلام نیست، بلکه تبیین جایگاه ادیان ابراهیمی و برگرداندن آن به اصل خود است. ما لغتی به نام اسب اصیل عربی را زیاد میشنویم، در حالی که اعراب بادیهنشین با شتر رفت و آمد میکردند و ایرانیها را به دلیل اسبسواری، فارس یا اسب سوار میگفتند (یا برعکس کلمه فارس در نظر آنها مترادف با سوارکاری بود) و نژاد اسب اصیل عربی به حضرت اسماعیل باز میگردد که آن را با خود به همراه پدرش از ایران آورده بود و از نژاد اسبهای کاسپین یا به قول امروزیها اسب ترکمن بوده است. این اسبها حتی در روز عاشورا حاضر نشدند بر تن شهدا بتازند و اسبهای دیگری را که ده اسب بیشتر هم نبودند، آوردند و نعل تازه زدند و بر اجساد شهدا راندند. مختار ثقفی هم از اولین گروهی که انتقام کشید، صاحبان همین ده اسب بودند که همان بلا را بر سرشان آورد. مکتب ایرانی یعنی بازگرداندن ادیان ابراهیمی و حتی غیر ابراهیمی به جایگاه خودش. زیرا حضرت اسماعیل یا بنیهاشم عرب نبودند بلکه به دستور الهی به آن مکان منتقل شدند تا با اعراب بزرگ شوند که اگر دین اسلام ظهور کرد آن را بپذیرند. حتی بنیاسراییل هم ایرانی هستند زیرا همگی از فرزند دوم حضرت ابراهیم به نام اسحاق و نوه او یعقوب میباشند. همانطور که حضرت ابراهیم به دستور الهی فرزندش را به همراه مادرش به مکه برد و ساکن وادی غیر ذیزرع کرد، فرزند دومش را هم همراه مادرش ساره با خود به فلسطین برد. بنابراین مسیحیت، یهودیت، زرتشت و اسلام همگی اصالتاً دارای خاستگاه ایرانی هستند، اما اینکه چه چیزی باعث شد تا این سیر تاریخی تکاملی به جای دوستی و محبت در برخی موارد تبدیل به دشمنی و عداوت شود، عقبماندگی تاریخی است. فرضاً حضرت موسی (ع) ظهور مسیح را بشارت داد طبیعی است که باید معتقدان به موسی (ع) با ظهور حضرت مسیح (ع) به گرد او جمع شوند. باقی ماندن در دین موسی، حتی خلاف گفتهی خود حضرت موسی (ع) است. به همین شکل ادیان، رو به تکامل رفته و انبیای بعدی آمدند. اکنون نیز بشارت خاتمالنبیین به ظهور حضرت مهدی (عج) است و حضرت مهدی حتی متولد عربستان هم نیست! مادرش هم عرب نیست! و این یعنی رها شدن از قید و بند هر نوع تعلقی که مانع رشد بشریت و رسیدن او به خداست. اما چطور این مسأله واضح تا آنجا میرود که مثلاً تشیع که ایرانیها آن را انتخاب کردند از طرف اعراب منفور واقع میگردد و جنگهای زیاد و کشتارهای مهمی در همین رابطه آغاز میشود که مهمترین عنصر آن حمله دشمن به صورت جنگ نرم است؛ یعنی از اختلافها به جای ایجاد توسعه و رفاه برای جنگ استفاده میکنند. پدافند غیر عامل در این زمینه روشن کردن اذهان عمومی است. زیرا وقتی مسأله روشن شود مردم از آن دفاع میکنند. حضرت علی (ع) فرمود: "الناس اعدا ماجهلوا" یعنی مردم دشمن نادانستههای خود هستند و مفهوم مخالف این است که اگر به آگاهی برسند دیگر دشمنی نمیکنند. مانند ترس انسان از تاریکی که به محض روشن شدن هوا یا لامپ نورانی دیگر ترس از آن زایل میشود. مردم هم اگر ریشه اختلافها را متوجه شوند و بدانند که اکثر آنها عرضی است نه بالذات، تفکر آنها تغییر میکند. اختلاف در واقع به فرموده و دستوری است، یعنی ایجاد میشود آن هم فقط برای شناخت تفاوتها.
آنکه دایم هوس سوختن ما میکرد کاش میآمد و از دور تماشا میکرد!
فرانسه، آتش بیار فتنه 88 در تهران که حتی جاسوسان آن به سرعت دستگیر شدند و اظهار نظرهای وزیر خارجه و رییسجمهورش همیشه مشهور بود، امروز خود دچار چنان بحران و آتشسوزی شده است که سخنگوی وزارت خارجه ایران از ایرانیان خواسته که از سفرهای غیر ضروری به علت آشوبهای خیابانی موجود، به فرانسه خودداری کنند! فرانسه به چند دلیل اولین کشوری است که در آتش میسوزد
این علت یا تحلیل تاریخی، سیاسی و اجتماعی دارد. دلیل اول آنکه در خط مقدم اروپا قرار دارد و میدانیم در دوره رنسانس همین آشوبهای خیابانی تنها در این کشور اتفاق میافتد و زندان باستیل گشوده و پادشاهی فرانسه به جمهوریت تبدیل میشود، در حالی که در کشورهای دیگر اروپایی چندان تحرکی دیده نمیشود؛ حتی در انگلیس و چند کشور دیگر هنوز هم نظام سلطنتی برقرار است. در حال حاضر هم تنها این کشور است که به نظام سرمایهداری نه میگوید، چه در سالها قبل که بعد از جمهوریت، به نظام سوسیالیستی روی آورد و چه اکنون که میرود به انقلاب اسلامی روی آورد؛ زیرا دلیل دوم این آشوبها وجود مهاجران یا رنگینپوستان است. البته خود رنگینپوستان به دلیل وجود برخی فالانژها و نژادپرستان مستقیماً نمیتوانند در این آشوبها حضور داشته باشند، چون بلافاصله آنان را نابود و یا حداقل اقامت آنان را لغو میکنند، ولی بهانه خوبی برای فرانسویان آزادیخواه که از نسل همان ولتر و منتسکیو هستند. این آشوبها به قدری سازمانیافته هستند که شهرهای مختلف و اقشار مختلف مردمی به طور عمیق و گسترده در آن شرکت میکنند. دلیل سوم این امر آن است که مکر و حیله دشمن به خودش باز میگردد. زیرا یکی از آثار پدافند ملی همان آفند است، یعنی به جای اینکه با دشمن در درون شهرهای خودی درگیر شود، به درون شهرهای آنان میرود. این تداخل یا تعامل یا دخالت در امور دیگران مانند عمل و عکسالعمل در قانون فیزیک است یا همان چیزی است که مولوی میگوید: "این جهان کوه است و فعل ما ندا، سوی ما باز آید نداها را صدا."
یعنی همانطور که دشمن از طریق ماهوارهها و فضای مجازی، مرزها را شکسته و حتی درون منازل ما حضور پیدا کرده، عکسالعمل طبیعی ما هم حضور در منازل آنهاست. این عمل و عکسالعمل تابع قوانین خاص خود میباشد که یکی از آنها ویروس ضد خبر است. یعنی هر خبری که از دهانی بیرون میآید یا از رسانهای پخش میشود، حامل یک ویروس ضد خبر است. مثلاً شما میشنوید که در یکی از خیابانهای تهران یا پاریس انفجاری رخ داده و رسانهها اعلام میکنند که هیچ کس کشته نشده است! هر ذهن فعالی با شنیدن این خبر آن را باور نمیکند! و شاید نقطه مقابل آن را باور میکند. یعنی با خود میگوید به دلایل امنیتی در این خبر اعلام کردهاند که هیچ کس کشته نشده! حتماً ده نفر کشته شدهاند، شاید هم خیلی بیشتر که اگر آن را اعلام کنند، مثلاً آبروی پلیس فرانسه میرود! قانون خاص دیگری که در این آفندها و پدافندها عمل میکند، قاعده شورش و شورشگری است. شورشگر به دلیل ماهیت خود سبک و سیال است، یعنی هر جا بخواهد میتواند وارد عمل شود ولی ضد شورشگر، سنگین و پرهزینه است. لذا امکان مقابله مستقیم بسیار ضعیف میباشد، یعنی وقتی تمام شهرهای فرانسه در دود و آتش میسوزد، کاری از پلیس فرانسه بر نمیآید. در واقع باید پلیس بگذارد که آنها هر کاری میخواهند انجام دهند و بعد از فروکش کردن قضایا آنها را جمعبندی کند! یا خیلی زرنگ باشد از ورود شورشگران به مناطق درجه اول و دوم جلوگیری کند. درجه سومیها را مانند اموال دولتی یا سازمانها و بانکها نمیتواند کنترل کند. البته تا زمانی که مکانهای درجه یک و دو در اختیار پلیس است، شورشگری نام میگیرد والّا اگر مکانهای درجه دو سقوط کند، نام انقلاب به خود میگیرد و در صورت سقوط مناطق درجه یک، پیروزی انقلاب و شورشگر به نام حاکمیت تعبیر میشود. شورش در واقع انقلاب ناقص است که به پیروزی نمیرسد. لذا قاعده شورش با قاعده انقلاب یا حاکمیت تفاوت دارد. یک شورشگر در صورت عدم پیروزی ضد قهرمان میشود، در حالی که اگر شورش به نتیجه برسد، شورشگر عنوان قهرمان میگیرد و این به ایدئولوژی یا منطقهبندی ارتباط ندارد، بلکه یک قانون حتمی و لایتغیر است. به این لحاظ ممکن است شخصی یا سازمانی با یک ایدئولوژی واحد در یک منطقه، قهرمان و در منطقه دیگر ضد قهرمان باشد. مثلاً چهگورا یا فیدل کاسترو در کشورهای آمریکای لاتین قهرمان هستند ولی در آمریکا به عنوان ضد قهرمان معرفی شدهاند. فرانسه و ایران علایق مشترک فراوانی دارند که با توجه به نکات اشاره شده، بسیار به هم نزدیک هستند. حتی گفته میشود زندگی فرانسویهای اصیل مانند زندگی مازندرانیهای ایران است. این علایق مشترک از لحاظ فازبندیهای تاریخی با یک اختلاف در فاز کوتاهی حرکت میکند، یعنی همانطور که انقلاب کبیر فرانسه در ایران محترم بود و بیشتر قوانین ایران از روی قانون اساسی فرانسه نوشته شده است، اکنون نیز بسیاری از حرکتهای امروز فرانسه شبیه انقلاب ایران میباشد و مردم فرانسه نیز باید بدانند تنها راهحل نجات آنها ادامهی مسیر انقلاب اسلامی ایران است، زیرا اقتصاد فرانسه در طول تاریخ از اقتصاد ایران جدا نبوده و ایرانیها همیشه برای مبارزه با وایکینگها ترجیح میدادند با دوگلها رابطه داشته باشند. حتی در زمان هارونالرشید، معروف است که میگویند وقتی ساعت شنی را ایرانیان اختراع کردند، هارونالرشید آن را به عنوان هدیه برای شارل پنجم فرستاد و او مطابق رسم ایرانیان ساعت را بر دروازه شهر گذاشت تا مردم آن را مشاهده کنند اما عدهای که نمیخواستند روابط، حسنه باشد (مانند سارکوزیهای امروزی) ساعت را سنگباران کردند و حرکتهای آن را نتیجه حلول شیطان در جسم دانستند! امروز نیز فرانسه دارای بیشترین تعداد مهاجران میباشد و اسلام در آن بهرغم آزار فاشیستها در حال تبدیل شدن به دین اول مردم است.
سفرها اعم از سفرهای دورهای یا استانی و یا بینالمللی همگی در پدافند نقش اساسی دارند، مثلاً اگر وزیر خارجه آمریکا حتی محرمانه و خصوصی به عراق سفر کند تحلیلهای فراوانی برای علل محرمانه و خصوصی بودن آن میشود که حجم تبلیغات وسیعی با خود دارد. این سفرها اگر دورهای باشد یعنی چند کشور را در بر بگیرد، باز هم تبلیغات مخصوص خود را دارد و تأثیرات و بازتابهای آن قابل ارزیابی است.
یکی از نتیجههای سفر، آشنایی اقوام با یکدیگر و ایجاد تعامل سازنده است. زیرا اگر زمینهی تعامل وجود نداشته باشد، پذیرایی و حتی سفری صورت نمیپذیرد. دیگر نتایج آن تبلیغاتی است که اطراف آن وجود دارد. در واقع، لشکر تبلیغاتی با این سفرها همراه میشود. این سفرها برای هر سه طرف دارای پیام است؛ طرف اول یا مسافر با قصد و نیت خاصی راهی میشود که برخی از آنها رسانهای است یا رسانهای میشود و برخی نیز ناگفته میماند. طرف دوم یا مهمانپذیر نیز برای خود تبلیغات و تبعاتی دارد که برخی از آنها اعلام میشود و برخی نیز اعلام نمیشود و معمولاً بخش آشکار هر دو طرف به یک صورت بیان میشود، در مصاحبههای مطبوعاتی قبل و بعد از سفر بیان خواهد شد یا در بیانیهها درج میشود و غالباً پیرامون گسترش مناسبات دو جانبه است، اما طرف سوم کسی است که شاید از او نام برده نشود یا شاید هم به صراحت اشاره و رسانهای شود. مثلاً اگر وزیر خارجه آمریکا به افغانستان میرود، معمولاً یک پیام رسانهای و یک پیام غیر رسانهای برای همسایهها دارد که پیام رسانهای را عنوان میکنند و پیام غیر رسانهای را تکذیب میکنند. لذا میتوان گفت نقل و انتقالات در هر زمینه باعث تحرک شده و به پیشرفت هر عاملی کمک میکند، مثلاً حضرت علی علیه السلام میفرماید: "کوههایی که شما تصور میکنید ساکن هستند مثل ابرها در حال حرکت هستند!" اکنون دانشمندان فهمیدهاند که اجسام جامد حداقل ۷ نوع حرکت دارند و گیاهان با یک حرکت اضافی دارای ۸ حرکت و حیوانات 9 و انسانها دارای 10 حرکت هستند. شاید تعجبآور باشد ولی کوهها حداقل 7 حرکت دارند. همین دیوار یا زمین زیر پای شما هم همینطور! یعنی اگر خط استوا و یا کمربندی زمین 40 میلیون متر باشد، تقسیم بر 24 ساعت 1666 کیلومتر در ساعت میشود! یعنی یک ساعته از مشهد تا ارومیه را میپیماید! که با حرکت وضعی زمین بالا و پایین میشود و زمستان و تابستان را تجربه میکند! با زمین دور خورشید میگردد که سرعتش از هر چرخ و فلکی بیشتر است! یا با منظومه شمسی در کهکشان شیری راه میرود و با راه شیری رهسپار سیاه چالهها میشود. این حرکت بیرونی آن است. حرکت اتمی، حرکت مولکولی، حرکت جنبشی یا فرسایشی نیز به آنها اضافه میشود و شما میبینید که علیالحساب هرکدام از ما همیشه در سفر هستیم! میگویند فقیری به شکایت پیش فرزانهای رفت و گفت: "خدا به ما چه داده؟ فرزانه گفت: حاضرم دو چشمانت را بیست میلیون بخرم! گفت نمیفروشم. گفت قلبت را ده میلیون میخرم! گفت: نمیفروشم. گفت: کلیهات را 5 میلیون میخرم، گفت: نمیدهم! گفت: پس علیالحساب خدا صد میلیون به تو داده است!" حالا همه ما در سفریم در حالی که از خدا سفر طلب میکنیم! لذا از فواید سفر نباید غافل بود. ممکن است در تضاد منافع برای ملت یا مردم دیگر منافع نداشته و یا حتی ضرر داشته باشد. در اینجا نیز میتوان ظهور و سقوط را تعریف کرد. مسافرت برای نیروهای جوان و بالنده و همچنین جوامع نوپا و انقلابهای تازه بسیار خوب است، یعنی در مجموع منفعت دارد ولی برای جوامع میرا و تمدنهای در حال افول ممکن است ظاهراً مفید بوده و در انتها هیچ دستاوردی نداشته باشد. سفر به لبنان برای رییسجمهور ایران و رییسجمهور آمریکا یک تست جامعهشناختی تاریخی است که حتی در جوامع اروپایی و آمریکایی هم صدق میکند، زیرا جریان تاریخی مانند جریان آب در ظروف مرتبط است. همانطور که در استانهای داخلی ایران از رییسجمهور استقبال میشود، در لبنان، عراق، افغانستان و حتی در بطن شهرهایی چون نیویورک و واشنگتن هم همینطور خواهد بود. اکنون مردم دنیا با دیدن استقبال مردم قم از رهبر معظم انقلاب اسلامی همگی منتظرند که ایشان نیز به شهر آنها هم برود زیرا آنها اسلام را مطالعه کرده و میدانند از نظر اسلام برتری بین مردم قم نسبت به بقیه مردم وجود ندارد. لذا حضور گرم رهبری را در بین خود یک حق مسلم میدانند، مگر اینکه مانند اعراب جاهلی، مردم ایران را یک نژاد برتر و برای استقبال از رهبری، شایستهتر بدانیم. البته ممکن است مسأله حفاظت، مانع حضور بیشتر شود ولی حضور رییسجمهور در لبنان نشان داد که این توهم توطئه یک مرض روانی است که دشمن در ذهن ما جاری میکند و در عمل حتی در خود خاک اسراییل هم قدرت عمل ندارند و این به قدرت اطلاعاتی ایران بستگی ندارد، زیرا زمانی که حضرت امام (ره) در دل فرانسه بود و با هواپیمای آنان مسافرت میکرد، دیدیم هیچ خطری ایشان را تهدید نکرد و امام خمینی (ره) در دل دنیای کفر و در آسمان کفر و در میان هواپیمای آنان با آرامش کامل سفر کرد و وقتی خبرنگار از ایشان پرسید: "آیا از این سفر نمیترسید؟ ایشان با آرامش کامل گفت: ترس معنا ندارد، ما یک جان بیشتر نداریم، آن را هم هدیه خدا کردهایم!" اگر چه ابزارهای حفظ امنیت امری لازم است ولی مهمترین موضوع، هراسی است که دشمن را از عمل کردن باز میدارد! تا جایی که اگر مردم غزه هم خواستار حضور رهبری یا ریاست جمهوری شوند، آن را حق خود میدانند و به فضل خدا هم امیدوارند که فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ.
در جنگ نرم که آن را به همه جنگهای غیر نظامی میتوان اطلاق کرد، همه ابزارها به کار گرفته میشود و در مقابل آن، باید پدافند غیر عامل فعال باشد. یکی از این جبههها همان جبهه جنگ نرمافزاری است؛
یعنی در دنیای مجازی بحثها و نکاتی مطرح میشود تا باعث زمینگیر شدن نیروی متخاصم شود؛ مثلاً موبایل شاید در ابتدا فقط یک وسیله برای احوالپرسی باشد اما اکنون این موبایل تبدیل به ستاد جنگ، دفتر کار، اتاق فکر و امثال آن شده است! دیده شده که فرد در شبانهروز دیگر نیازی به دفتر کار ندارد و هر کجا باشد کارهای خود را هماهنگ میکند. این نکته زمانی اهمیت پیدا میکند که ما مفهوم لابی را خوب درک کرده باشیم. لابی به معنی قسمت هشتی یا ایوان هتلهاست که در واقع، خارج از اتاقها را شامل میشود. لابی در لفظ متداول سیاسی یعنی اینکه در اتاق جلسات، تصمیمات مهم گرفته نمیشود بلکه در خارج از جلسات و در راهروها و با علامات ایما و اشاره تصمیمات ابلاغ میگردد زیرا در اتاق جلسات دایماً به بحثهای متفرقه پرداخته و به طور رنجآوری برای پایان یافتن سقف ساعات جلسات کوشش میشود. اگر کمی هم جلسات طول بکشد فقط به خاطر دریافت حق جلسه بیشتر است! لذا ما در تمامی جلسات میبینیم اغلب حاشیهها بر متن میچربد. یعنی از همه چیز صحبت میشود الّا دستور جلسه! تذکرات رییس جلسه هم نفعی ندارد، زیرا یک مورد کوچک از دستور جلسه به بحثهای دو نفره یا جدالهای کهنه منجر میشود. بسیار اتفاق میافتد که ساعتها بحث در دستور جلسه به نتیجه نمیرسد و عاقبت با اشارهی ابروی یکی از اعضا همه چیز تصویب میشود و یا وقتی بحثها طولانی شد، رییس دست بلند میکند و میگوید موافقان دست بلند کنند و همه از ترس رییس دست بلند میکنند! و معلوم میشود همه آن بحثهای تخصصی و فنی مثل پودر، آب میشود! در این جلسات افرادی متخصص وجود دارند که تخصصشان تبدیل کردن یک حادثه کوچک به فاجعه است! البته ما در اسلام در این موارد هم اصولی داریم؛ مثلاً میگویند با افراد نادان مشورت نکنید! علامت نادان هم آن است که از یک کاه کوه میسازد و یا برعکس، به عبارت دیگر دور را نزدیک و نزدیک را دور نشان میدهد. لابی زدن با موبایل بسیار راحت شده است. قبل از موبایل علایم سر و دست این وظیفه را انجام میداد! مثلاً مدیری به کارمندش دستور میداد برای کسی کاری انجام دهد اما با اشارهی ابرو آن را نفی میکرد! با پا پس میزد و با دست پیش میکشید. اصلاً فرم یک فعالیت اداری شده بود. مثلاً اگر زیر درخواست متقاضی مینوشت که بررسی و اقدام گردد، یعنی بایگانی شود! اما اگر فقط مینوشت اقدام گردد یعنی انجام شود! در دوره فوق لیسانس وقتی واحد بازارهای مالی و اوراق بهادار را میگذراندیم استاد ما میگفت در آمریکا علاوه بر بورس اصلی یا سالن معاملات بورس یک بورس فعال دیگری وجود دارد به نام بازارهای دست دوم! در بازارهای اصلی یا دست اول کامپیوترها و بردها وجود دارد و همه از قیمتها مطلع میشوند ولی در بازار دست دوم که فعالتر از بازار دست اول است و ما به آن بازار سیاه میگوییم، شخص نیازی به کامپیوتر و نرمافزار ندارد. با علایم دست و پا و سر و داد و بیداد و سر و صدا با همکاران خود ارتباط برقرار کرده و آنها را هدایت میکند! در همین فردوسی برای چند روز که ارز دولتی توزیع میشد، ما به راحتی متوجه قدرت بورس یا بازار ارز غیر رسمی میشویم. در حراجی سکه در بانک کارگشایی حتی افراد، نیازی به پول یا تلفن ندارند! بلکه در صف میایستند و از همان ابتدا فروش جا شروع میشود! سکهها را میخرند و یک حواله میدهند یا قول میدهند که پولش را بدهند و بعد به همدیگر میفروشند بدون اینکه پولی به هم بدهند. چون سرعت عمل بالاست اگر بخواهند پول بدهند و بگیرند سرشان کلاه میرود بعد که بانک تعطیل شد آنوقت مینشینند به حساب و کتاب. البته باز هم پول نمیدهند بلکه همدیگر را بدهکار یا بستانکار میکنند.
از همین جا به علت طولانی شدن اجرای هدفمند کردن یارانهها هم میتوان پی برد. در واقع هدفمند کردن یارانهها یک جنگ بزرگ اقتصادی بر علیه رانتخواری است اما رانتخواران مانند گرگ دندان تیز کرده و منتظر شکست دادن آن هستند. تاکنون شاید دوازده سال است که رسماً و بیش از آن به صورت غیر رسمی، دولت خواستار رفع یارانهها شده بود اما چرا تاکنون اجرا نشده فقط به این دلیل بود که از عملکرد بازار سیاه در این رابطه نگران بودند. اکنون با اینکه دولت تمام انبارها را پر از کالا کرده و ذخیره ارزی را به بیش از صد میلیارد دلار رسانده اما هنوز از محتکران ترس دارد و نمیداند آنها چه بازی به راه خواهند انداخت. حتی رییسجمهور در مصاحبه خود به این وحشت اشاره کرد و گفت: "ما میخواهیم جلوی محتکران را بگیریم و برای همین کاری میکنیم که آنها ندانند کی هدفمندی اجرا خواهد شد! زیر آنها میخواهند به محض اعلام اجرای هدفمند کردن یارانهها کالاها را احتکار و نظم عمومی را بر هم بزنند و مانع از اجرای آن بشوند." اگر دولت قدرت داشت که جلوی محتکران را بگیرد شاید هدفمند کردن یارانهها سالها پیش اجرا شده بود مانند طرحی که در ایجاد بزرگراه در لرستان انجام شد. دولتها چهل سال بود که این طرح را داشتند ولی قادر به اجرای آن نبودند. اغلب طرحهایی که امروزه اجرا میشود شاید نطفه اولیه آن به دهههای پیشین باز گردد. مثلاً مترو را اغلب شهرهای بزرگ داشتند ولی ایران تا چند سال پیش نمیتوانست آن را اجرا کند. اکنون هم ریل هوایی به این سرنوشت دچار است. همه میدانند تنها راه نجات ترافیک تهران استفاده از فضاست اما به دلیل مخالفتها حتی رییسجمهور هم که آن را مطرح کرده بود و یکی از تخصصهای ایشان در دوره دکتراست، اکنون حتی از حرف زدن در اینباره خودداری میکند. همین آگهی مناقصه و مزایده با اینکه رییسجمهور دستور لغو آن را داده و رییس مجلس هم از آن حمایت کرده است ولی لابیها کار خودشان را میکنند.
برای مبارزه با دشمن، خواب و بیداری معنا ندارد زیرا دشمن آماده است در هر لحظه حمله کند و برای او لحظات خوابآلودگی و فراموشی بسیار مناسبتر میباشد لذا با هر روشی دشمن سعی دارد تا مردم را خواب و یا آنها را خمار و خوابآلوده کند.
روشهای خواب کردن بسیار زیاد است؛ از خوراندن داروی خوابآور تا زیاد خسته کردن آنان. اما مهمتر از همه داروهای خوابآلودگی است، یعنی حالتی بین بیداری و خواب. چرا که اگر کسی خواب باشد با سر و صدا بیدار میشود و اگر موقعیت، خطری باشد خود را برای مبارزه آماده میکند ولی شخص خوابآلوده ترجیح میدهد بخوابد تا بیدار شود. لذا بیشترین سرمایهگذاری روی خوابآلودگی است. اولین نشان این حرکتها اعتیاد جوانان به مواد مخدر است. در مقابل این ترفندهای دشمن که جای بسیار بحث و مقال دارد، یکی از راههای پدافندی همان مقابله با این خوابآلودگی میباشد که نام آن آمادگی دایم و به قول فرنگیها "استند بای" مردم است. بخشی از مردم که در نیروهای نظامی هستند اغلب نظامیگری را یک شغل میدانند، مثلاً ساعت 8 صبح به پادگان میروند و ساعت 2 بعدازظهر به خانه برگشته یا به شغل دوم خود میرسند. به هر حال از کسوت نظامیگری خارج شده و به زندگی عادی میپردازند. لذا از این بخش بیشترین آسیبپذیریها بر آمادگی رزمی وارد میشود. بخش دیگری از نظامیان، احساس مسؤولیت بیشتری کرده مثلاً مأموریتها را میپذیرند یا در ساعات غیر اداری هم به فکر محل کار خود و ترفندهای دشمن میباشند که غالب نیروها اینطورند. بخش سوم، از این دو رده بهتر عمل میکنند آنها به نظامیگری به عنوان شغل یا وظیفه نگاه نمیکنند بلکه آن را تکلیفی الهی و خدایی بر دوش خود میدانند. اینها در واقع حصون مملکت و قلعههای حفظ سرزمین هستند. این احساس لازم نیست فقط در یک فرد نظامی باشد، شخص میتواند شغل اول خود را غیر نظامی انتخاب کند ولی شغل دوم یا دغدغه خود را مسایل نظامی و امنیتی قرار دهد. این افراد را نیروهای مردمی میگویند. در ارتش نیز نیروهای احتیاط وجود دارد ولی کفایت نمیکند. لذا در ایران به فرمان رهبر کبیر انقلاب اسلامی در پنجم آذرماه سازمانی به نام بسیج مستضعفین تأسیس شد که ارتش بیست میلیونی نام گرفت زیرا آن زمان امام (ره) فرمود: "مملکتی که 20 میلیون جوان دارد باید بیست میلیون ارتشی داشته باشد" و این فقط مختص آن دوران نبود. مثلاً رهبر معظم انقلاب اسلامی هم در دیدار هزاران نفر از بسیجیان سراسر کشور، بسیج را رمز پایداری، ماندگاری و عزت ملی دانستند و ضمن توصیه مؤکد به همه رسانهها، فعالان سیاسی و مسؤولان، برای پرهیز از اختلافهای جزیی و غیر اصولی تأکید کردند: "امروز اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم دشمن که هدف آن ایجاد تردید، اختلاف و بدبینی میان آحاد مردم است و مهمترین راههای مقابله با این تهاجم حفظ و تقویت بصیرت، روحیه بسیجی، امید کامل به آینده و مراقبت جدی در تشخیصهاست." لذا برخلاف ارتش و سپاه که شخص بیست و پنج یا سی سال خدمت میکند و بازنشسته میشود و شاید اصلاً دیگر دور و بر شغل نظامی نیاید، بسیجی بودن شغلی دایمی است و پیر و جوان نمیشناسد، چرا که امام (ره) فرمود: "بسیجی باید در وسط میدان باشد." لذا اخیراً در نیروی مقاومت به تأسیس واحد پیشکسوتان بسیج اقدام شده است که شامل بسیجیان بالای چهل سال میشود. البته از سالها پیش گردانی به نام حبیب ابن مظاهر وجود داشته که پیرمردان جبهه در آن عضو بودند و از سال 1382 رسماً در حوزه 311 تهران از ناحیه شهید محلاتی فعالیت خود را با استعداد 900 نفر آغاز کرد و تمام آنها در دستهها، گروهان و گردان مالک سازماندهی شدند اما تا سال 1389 همان یک گردان بود و بودجه و امکانات مناسبی نداشت. اغلب از بودجه تربیت بدنی کمکهایی دریافت میکرد اما با معرفی فرمانده جدید پیشکسوتان بسیج به نام حاج محسن این روند وارد مرحلهای جدید شد. ایشان با حضور در مسجد ائمه اطهار با ارکان گردان دیدار کردند. در این دیدار یکی از ارکان گفتند که با توجه به اینکه مسؤولیت روابط بینالملل را در ستاد آزادگان داشته و در خصوص وجود کهنه سربازان در سراسر جهان تحقیق کردهاند، متذکر شدند بسیجی به سن و سال نیست چرا که هر چه مسنتر باشد تجربه بیشتری دارد. در همین فتنه سبز که توانسته بود جوانان را تا حدی به سوی خود بکشاند، وجود همین پیشکسوتان بود که حیلههای آنان را نقش بر آب کرد. ایشان پس از شنیدن این سخنان، قول همکاری داده و گفتند قرار است در تمامی نواحی و حوزههای بسیج، گردانهای حبیب تشکیل شود. در جلسه دیگری که فرمانده محترم ناحیه شهید محلاتی دکتر جعفر آبادی، در همان مسجد ائمه اطهار داشت، از اسامی مختلفی چون گردان مالک یا گردان پیشکسوتان، نام گردان حبیب ابن مظاهر را از همه بهتر تشخیص داد و تأکید کرد که باید نامهای دیگر حذف شوند و سپس به زندگی این قهرمان کربلا پرداخت و از اهمیت این شخص که از آخرین امیدهای امام حسین (ع) در پیوستن به لشکر کربلا بود، سخنانی ایراد کرد. اما ایشان قبول نداشت که هزار نفر عضو یک گردان باشند لذا پیشنهاد یک فراخوان دادند که در هفته دفاع مقدس این فراخوان انجام شد. در ابتدا از حضور پیشکسوتان بسیج در مسجد جعفری پذیرایی شد و به هرکدام از آنان یک چفیه و سربند از سوی حاج محسن ارایه شد. سپس به ستون یک همراه دیگر بسیجیان به سمت بلوار ابوذر حرکت کرده و با ملحق شدن به رودخانه در مسجد علی ابن الحسین حضور یافته و به سخنان سردار همدانی گوش فرا دادند. خبرنگار ویژه پیشکسوتان از این مراسم، عکس و فیلم تهیه و خلاصه سخنان ایشان را در ستون پدافند غیر عامل روزنامه مناقصهمزایده درج کرد. با توجه به اهمیت نقش پیشکسوتان، روز مخصوصی از هفته دفاع مقدس به این امر اختصاص یافت. لذا در فرهنگسرای اخلاق در خیابان 17 شهریور از گردانهای حبیب دعوت به عمل آمد. دکتر جعفرنژاد در این گردهمایی حضور خواهران پیشکسوت را در قالب گردانهای ام سلمه اعلام کرد و گفت که همانطور که در مقابل هر 10 گردان عاشورا، 3 گردان الزهرا وجود دارد، در برابر هر 10 گردان حبیب هم باید 3 گردان ام سلمه وجود داشته باشد. وی سپس به نقش ام سلمه که همانند حبیب از زمان پیامبر تا شهادت امام حسین (ع) در خط مستقیم امامت بود، اشاره کرد. در این جلسه چند کلیپ نیز پخش شد و در انتها از دو پیشکسوت، تجلیل ویژه به عمل آمد و به بقیه اعضای حاضر گردانهای حبیب و ام سلمه هدایایی اهدا شد.