در میان معرکهی جنگ علاوه بر اینکه جان دشمن در دست رزمنده است، مال او نیز میتواند مورد مالکیت قرار گیرد و به عنوان غنیمت برداشته شود.
اما در خارج از میدان جنگ، این کار مذموم است؛ یعنی در حالت عادی اگر کسی به مال یا جان کسی تعرض کند، دزد و جانی معرفی میشود، اما دشمن دست به کار شده و عناوین مختلفی برای آن دست و پا میکند.
ادامه مطلب ...
کشتن انسانها در میدان جنگ و معرکه قانونی است که تمام ملتها و آیینها آن را قبول دارند ولی کشتن در غیر میدان جنگ یا در جنگ نرم با عنوانهای مختلف تأیید و تکذیب شده است، لذا با یکدیگر فرق دارد.
مثلاً طبق قوانین جنگی در معرکه، شخص میتواند طرف مقابل را گردن بزند یا دست و پای او را قطع کند، اما همین که از معرکه فرار کرد یا از آن دور شدند که میدان جنگ به آن اطلاق نمیشد، حق تعرض ندارد. در خارج از میدان جنگ، کشتن انسانها حرام است و نام آدمکشی به خود میگیرد البته قتل، شکلهای مختلفی دارد: قتل مقدس و نامقدس. کشته شدن هم به همین ترتیب، مقدس و نامقدس است. مثلاً قتل برای دفاع از خانه یا ناموس یا وطن، مقدس است؛ پس اگر دزدی به خانه شما آمد یا دست ناپاکی به سوی ناموس، دراز شد یا دشمن به خاک وطن حمله کرد و راهی جز کشتن برای دفع این فتنه نبود، کشتن، جایز و مقدس است. در این مواقع، مقتول معمولاً نامقدس است. یعنی هیچ کس حمله کردن را دوست ندارد و جنگ به معنای آغازکننده نیز مذموم است، اما دفاع، مقدس است. دفاع از جان و مال و ناموس، واجب شرعی است و وظیفهی همگانی است؛ برعکس آنکه جهاد فقط وظیفهی مردان است، آن هم با اذن امام معصوم (ع). به گفتهی حجتالاسلام مرتضی نصیری، امام حسین (ع) با کشته شدن خود و یارانش، خرج سنگینی روی دست خدا گذاشته که خداوند، هم او را دوست دارد و هم میخواهد به گونهای آن را جبران کند. این نوع کشته شدن بهترین نوع است و به همین مناسبت سالار شهیدان لقب میگیرد و قاتل او شقیترین افراد محسوب میشود. هر چند که برخیها میگویند آنقدر حسین (ع) آقاست که ممکن است از تقصیر قاتل خود نیز بگذرد و او را ببخشد! و به تعبیر جبریون او باید امام حسین (ع) را میکشت! البته این توجیهات به دلیل خارج از گود بودن است وگرنه اگر امام حسین (ع) قاتل خود را هم ببخشد، نمیتواند هتک حرمت به اهل بیتش را نادیده بگیرد.
از جنبهی مقدس بودن کشتن یا کشته شدن که بگذریم، جنبههای منفی آن مخصوصاً در زمان معاصر بسیار پیچیده شده است. شاید اولین کسانی که به صورت جمعی و خارج از میدان جنگ و در واقع، دست بسته و دست خالی کشته شدند، یهودیانی بودند که ادعا میشود در کورههای گاز کشته میشدند. شصت نفر، ششصد نفر یا 6 میلیون نفر کاری نابخشودنی بود. اگر چه شاید از سوی مجریان و طراحان بهتر از گیوتین! بوده و اشخاص، بیسر و صدا و با لبی خندان به استقبال مرگ میرفتهاند. همین توجیه را گیوتین، مخترع سلاح مرگباری که به نام خودش هم ثبت شده، داشت.
وی میگفت: «اعدام با گیوتین به علت سرعت و تیزی تیغ، هیچگونه ناراحتی برای مقتول نداشته است.» مانند همین را مخترعان صندلی الکتریکی دارند! آنها میگویند: «بدون اینکه خونی بریزد افراد کشته میشوند.» این در واقع، عکسالعمل متجددی به قتلهای وحشیانهی قرون وسطایی بود. ابتدا حقوقدانان و یا سیاسیون غرب در اعتراض به احکام الهی، هر نوع اعدام را وحشیگری علیه بشریت خواندند و آن را از دیوان و دفتر قانونی پاک کردند، اما وقتی زندانهای الکاتراز و آن همه جانیان را ملاحظه کردند که به خرج دولت در زندانها زندگی میکنند و از همان داخل زندان، قتلها را رهبری میکنند و یا مرتکب قتل میشوند، به جای اعتراف به اشتباه خود و صحیح بودن قصاص در ادیان الهی به مرگ الکتریکی، بیولوژیکی، شیمیایی و پزشکی روی آوردند! که آخرین دستاوردهایشان، زندان گوانتانامو و زندانهای مخفی سیا در سراسر جهان با مرگهای مشکوک است. مرگهای مشکوک در واقع مشکوک نیستند. همه میدانند که کار کیست، ولی جرأت ابراز آن را ندارند. مثلاً در ایتالیا وقتی چند ماشین میایستند و چند نفر را جلوی مردم به رگبار میبندند، معنایش این است که همه میدانند ما چه کسی هستیم و کسی هم جرأت نطق کشیدن ندارد وگرنه به سرنوشت همینها دچار خواهد شد. در آمریکا وقتی دانشآموزی معلمان را به رگبار میبندد، این هشدار اوست که معلمها مواظب باشند و زیاد، دانشآموزان را تحت فشار قرار ندهند. لذا بسیاری از قتلها ماهیت قتل ندارند، بلکه ماهیت تبلیغاتی دارند. برخی از قتلها نیز جنبهی تفننی دارند. مثلاً شخصی که ثروتمند است و برای جریمه دادن مشکلی ندارد با اشخاص ممکن است شوخی کند تا جایی که جان آنها را نیز به خطر بیاندازد. این روش کشتن در واقع یک نوع بازی با مقدمهی طولانی همراه است. درست مانند گربه که در انتظار موش مینشیند و از این حوصله، نه تنها خسته نمیشود که لذت میبرد و بعد از گرفتن موش هم عجلهای برای خوردن آن ندارد، بلکه با او بازی میکند تا اشتهایش باز شود و کم کم او را میخورد. برخی اشخاص هم قاتل بالفطره هستند و از کشتن افراد لذت میبرند و هم استفادهی مادی و هم درآمد، کسب میکنند زیرا با کشته شدن یک نفر، رقیب از بین میرود و راه، بازتر میشود و فوت و فن جدیدتری برای کشتن افراد ایجاد میشود. مثلاً اصغر قاتل در گذشته، کودکان بسیاری را کشته بود، ولی هرگز از این کار خود توبه نکرد و پشیمان نشد. این سادیسم روانی یا مازوخیسم در زندگی زناشویی، بیشتر نمود دارد. برخی زنان، همسران خود را تا حد مرگ آزار میدهند و با اینکه اهل فسق و فجور نیستند، طوری لباس میپوشند یا رفتار میکنند که شوهرشان برانگیخته شود و بعد او را به شکاک بودن متهم میکنند و زندگی را بر او جهنم میسازند تا او دست به خودکشی بزند یا مردانی که اهل تجدید فراش و اداره کردن بیش از یک زن نیستند، دایماً این موضوع را در خانه تکرار میکنند تا همسر خود را دق مرگ کنند. عاقبت هم میگویند او بیش از حد حسود بود و با اینکه مردش کسی را زیر سر نداشت، ولی او فکر میکرد شوهرش در حال خیانت به اوست. کتک زدنها و دست و پا شکستنها نمونههای کمرنگتری از این نوع بیماری جنون آنی یا مازوخیسم است. دختری با اینکه پاک است ولی طوری رفتار میکند تا پدر و مادرش او را کتک بزنند و یا پدر و مادری که بیجهت به دختران و پسران خود شک میکنند، ممکن است اگر موقعیت دست بدهد، آنها را بکشند.
انتقام و یا خونخواهی، اساس بسیاری از رفتارهای انسانی را تشکیل میدهد. خونبها راهی برای رهایی از این رفتار است که اندیشیده شده تا حلقههای فزایندهی خونخواهی را قطع یا آن را کنترل کند.
به گفتهی شبچراغ بختآور، شاه سابق برای خونبس یا اتمام کینهها با فوزیه بختیاری ازدواج کرد ولی اطرافیان به این خونبس پایبند نبودند؛ لذا گوهری به نام شبچراغ را دزدیدند و به گردن او انداختند؛ شاه هم او را طلاق داد! گاهی خونخواهی اصولاً لازم و یا واجب است. توابین نیز بعد از شهادت امام حسین (ع) برخاستند و داعیهی خونخواهی داشتند. شعار یا لثارات الحسین در قیام مختار از همین جا نشأت گرفته بود. بعدها که زیارت عاشورا از زبان ائمهی دیگر نقل و ورد زبان مردم شد، گفت که امام حسین (ع) خرج سنگینی به روی دست خدا گذاشته و خود خدا خونبهای حسین (ع) است و بسیاری تعبیر کردهاند که حسین (ع) خون خدا بود که بر زمین ریخته شد و بسیاری دیگر گفتند این حسین (ع) بود که با پاشیدن خون کودک خود به آسمان، خون شهید را یک ودیعهی آسمانی و الهی معرفی کرد که باعث بیداری وجدانهای خفته میشود. اصولاً از دیدگاه مثبت، اگر خونی ریخته نشود، نهضتی برپا نشده و حقی اثبات نمیشود. فرق یک فتنه با یک انقلاب نیز همین است. در فتنه تا شیلا و ژیلا از خواب بیدار شوند و به صحنه بیایند، همه چیز را باد برده است، اما در انقلاب، خوابی وجود ندارد. نباید تصور کرد که صحنههای تئاتر زندگی، یک خواب و خیال بوده و یا گفت که یک نقشهی از پیش طراحی شده است. حتی اگر این سناریوها نیز از قبل نوشته شده باشد، اهمیت هر کس به اندازهای است که نقش خود را واقعیتر بازی کرده و به آن نقش افتخار و حس نقش را به طور کامل پیاده کند. برای همین است که امام حسین (ع) وقتی به لحظهی شهادت نزدیک میشود میفرماید: "رضا به قضائک" یعنی خدایا میدانستم این نقش برای من در نظر گرفته شده ولی من از این امر خوشحالم و امیدوارم نقش خود را خوب ایفا کرده باشم. حتی اگر در تاریخ، تمام نقشهی راه را از قبل طراحی کرده باشند که چنین است، مهم آن است که به این راه راضی باشند نه اینکه با زور و قضا و قدر به این راه بروند. به گفتهی سیدغفار غفارزاده، در فیلم «لیلی با من است»؛ به خوبی نشان داده شده که باید انسان وظیفهای را اجرا کند ولو آنکه خودش نخواهد یا اراده نکند! اما مهم این است که بخواهد و آگاهانه عمل کرده و حتی با تمام هوش و حواس خود در آن، ظریفکاری کند تا طراح این نقش نیز به شعف آید. وقتی نقش مختار به فریبرز عربنیا داده میشود، در واقع میلیونها ساعت وقت و دقت و عمر مردم به او سپرده شده و او یکهتاز عرصهی رسانهی ملی در برخی ساعات میشود. انتظار از او چیست؟ آیا باید صحنه و همه چیز را بازی و روخوانی و کاری تصنعی ارایه کند یا با حس خود در این نقش بدمد؟ تا جایی که همه فراموش کنند این فریبرز عربنیاست. بر اساس گزارش مصطفی میانجی از مراسم بزرگداشت چهرههای ماندگار در کاخ موزهی سعدآباد، آنجا هم معلوم شد که ماندگارترین چهرهها آنهایی نبودند که میخواستند ماندگار شوند، بلکه آنهایی بودند که به نقش خود افتخار کردند! مثلاً موسوی گرمارودی شاعر، وقتی فرصت سخن یافت، با شعر، سخنان خود را آغاز کرد و یا استاد دیگری همه را دعوت کرد تا با خرج خودش همگی را به کویرنوردی ببرد!
اما این تمام جهات خونخواهی یا انتقام و شهادت نیست، بلکه جنبههای منفی آن نیز مهم و اساسی است. همانطور که سامری از اثر رد پای جبرییل کاری کرد تا گوسالهی طلایی از خود صدای واقعی در آورد و مردم علیه خدا شورش کردند، استفاده از خون و خونخواهی نیز گاهی مشمئز کننده است. مثلاً شما میبینید که بیدلیل و شاید بیمنطق، یک ایرانی را به نام رهبر شیعیان لبنان میگیرند و سی و دو سال او را در زندان نگه میدارند! اساساً جبههی بینالمللی آزادی موسی صدر به این دلیل به وجود آمد تا ثابت کند آنکه در زندانهای لیبی بوده نه عرب است و نه لبنانی، بلکه یک فارغالتحصیل حقوق از دانشگاه تهران و ایرانیالاصل است. شاید اگر وی در آن سالها ربوده نمیشد اکنون این شهرآشوبی که در خاورمیانه ایجاد شده، در همان سالهای آغاز میشد و اجازه نمیداد که سالها دیکتاتورهای ضد ایرانی استانهای خارجی ایران، اینگونه خون مردم را به شیشه کنند. قذافی یک شبه دیکتاتور نشد و این همه کشتار از دیوانگی ساعتی یا جنون آنی او نیست. دست او تا مرفق در کشتار ایرانیان چه با همکاری صدام و چه بدون همکاری او فرو رفته است. این خونهای به ناحق ریخته، روزی بر همه روشن میشد که واقعاً هم شد و اکنون نه زمان انتقام که زمان خون دادن بیشتر است. مرگ به هرحال سراغ انسان میآید ولی چه بهتر که این مرگ بر اثر خودکشی یا استفاده از داروها و مواد تقلبی نباشد. مقدس بودن این خونها، حتی از نظر مادی هم قابل توجه است؛ بزرگترین تجارت جهانی، تجارت خون است. پلاسمای خون یا فرآوردههای آن، پربهاترین داروست. سرم که از خون حیوانات تهیه میشود، در بدن تمام انسانها جاخوش کرده و حیات مجددی به آنان میبخشد. سوداگران خون حتی میتوانند با آلوده ساختن خونهای تجاری، ملتی را بدون جنگ از بین ببرند. کسانی که ویروس ایدز را اشاعه دادند، تنها هدفشان کشتار انسانهایی بود که با تفنگ یا داروهای روانگردان کشته نشده بودند. نه تنها ایدز بلکه هپاتیت و دیگر بیماریهای خونی، همه و همه از سوی سوداگران مرگ تکثیر میشدند و سرایت پیدا میکردند. اگر گفته شود هنوز درمان بسیاری از این بیماریها پیدا نشده، این یک دروغ بزرگ است زیرا وجود دارد ولی اقدامی برای آن صورت نگرفته وگرنه چرا غربیها یا برخی ملل صاحب نفوذ، به این بیماری دچار نمیشوند؟ یا در اثر دچار شدن، سریع بهبود پیدا میکنند؟ چرا فقط مردم آفریقا هستند که ایدز میگیرند و یا مردم چین هستند که سارس آنها را از بین میبرد؟ البته کسی هم منکر وجود درمان نمیشود، فقط میگویند گران است! یعنی مردم فقیر باید بمیرند.
گاز، به علت داشتن آلودگی، کمتر مورد توجه دوستداران محیط زیست قرار گرفته است، اما این گاز از دو جنبه برای انسانها مسألهساز است؛ یکی اینکه به علت سیال و روان بودن، با دقت از آن استفاده نمیشود و موجبات بیماری یا مرگ را فراهم میکند که شاید هیچ یک از وسایل سوخت یا انرژی چنین مرگی در پی نداشته باشد.
بنابراین، اصطلاحاً آن را مرگ خاموش مینامند. این مرگ نیز به نوبهی خود به دو صورت انجام میگیرد؛ آگاهانه و ناآگاهانه. آگاهانه مانند این است که هر کسی هوس خودکشی دارد، بهتر است داخل اتاق شود و شیر گاز را باز کند! حتی میگویند کسانی که با شیر گاز و یا تنفس گاز، خودکشی میکنند با لب خندان میمیرند! ناآگاهانهی این مرگ، در منازل و ادارات حتی در خیابانها و بزرگراهها اتفاق میافتد که به دو قسمت تقسیم میشود؛ مرگ ناآگاهانهی خودپرداز و مرگی که خود انسان در آن نقشی ندارد! مثلاً کسی که شعلهی گاز منزلش را دستکاری میکند و یا آن را کم و زیاد میکند، نمیداند شاید با همین کار، خودآگاهانه به سوی مرگ میرود! تا هنگامی که صبح، همسایگان جسد او را از اتاق بیرون بکشند و اگر دیگری دستکاری کرده باشد، نوع مرگ آنطور است که خود انسان در آن نقشی ندارد! البته باز این مرگها هم دو قسم میشوند؛ مرگی که آثاری باقی نمیگذارد و مرگی که همه چیز را نابود میکند. اگر مرگ به وسیلهی گازگرفتگی باشد با مرگی که در اثر انفجار یا آتشسوزی گازی به وجود میآید، فرق دارد. در مرگ اولی همه چیز سر جای خود است فقط شخص، جان ندارد! آن هم قابل رؤیت نبوده است! ولی در مرگ دومی ممکن است چیزی باقی نماند و شخص در آتش بسوزد و خاکستر شود! حفظ بشر از این همه فاجعه و مرگ و میر که گاه از تعداد کشتههای یک جنگ بیشتر است، خود یک دایرةالمعارف میخواهد که فراگیری آن برای همه امکانپذیر نیست و لذا با تمام آموزشها، هنوز میزان مرگ و میر با گاز بسیار بالاست.
آزاده حسینی مینویسد: آمارها نشان میدهند سال گذشته در کل کشور 900 نفر تلفات انسانی ناشی از خفگی با گاز مونواکسیدکربن داشتیم و امسال قبل از شروع فصل سرما، 20 درصد بر میزان تلفات افزوده شده، اما در تهران پس از موج سرمای اخیر، مرگ 150 نفر ناشی از گازگرفتگی گزارش بوده است.
سازمان آتشنشانی و همچنین اورژانس کشور نیز با اعلام روز به روز موارد مرگ و میر ناشی از گاز مونواکسیدکربن، مدام هشدار میدهند که آمار امسال نسبت به سالهای گذشته رشد داشته است، اما این تمام موضوع نیست؛ موضوع مهم گاز، احساس مالکیت بر آن است که باعث کشتار بسیاری از افراد میشود. ایران، مهمترین کشور گازدار جهان است. بر اساس برخی تخمینها، اگر ایران، اولین نباشد، دومین دارندهی منابع گازی جهان به شمار میآید پس چرا قطر یا روسیه و یا آمریکا حرف اول را در گازرسانی و استفاده از گاز میزنند؟ این نشان میدهد مالکیت، نشان قدرت نیست بلکه برعکس، قدرت، نشان مالکیت است؛ یعنی مثلاً رضاخان ابتدا صاحب ملک و املاک نبود، بلکه زمانی که قدر شد، هرجا میرفت یا به اختیار یا به زور، صاحب ملک میشد! همین که میگفت باغ زیبایی است، صاحب باغ باید میگفت پیشکش! از این رو، یکی از فعالترین بخش کاخ رضاخان، بخش صدور اسناد مالکیت به نام وی بود.
به گزارش حدیثه خردمنش از شیراز، امام جمعهی شیراز با اشاره به رفت و آمدهای مکرر غربیها به کشورهای منطقه، از کمتوجهی ایران به سفرها و ارتباطات با این نهضتها اظهار تعجب کرده و میگوید: "در حالی که غربیها تمام کار خود را تعطیل کرده و مدام به خاورمیانه و شاخ آفریقا سفر میکنند، ایران فقط به صدور دو سه اعلامیه بسنده کرده است..." در مورد منابع نفت و گاز نیز همینطور است. داشتن نفت مهم نیست، بلکه استفاده از آن به نفع ملتها مهم است. همین که در لیبی، اوضاع به هم ریخت، عربستان بلافاصله تولید نفت خود را افزایش داد تا از این راه، اسراییل را از نگرانی برهاند و برای خودش نیز درآمد بیشتری داشته باشد، اما مردم لیبی از پای ننشسته و مانع ارسال نفت به اسراییل شدند. همانطور که با زندانی کردن امام موسی صدر توسط معمر قذافی، تمام حرفهای امام موسی صدر به ترتیبی کانالیزه شده از زبان قذافی شنیده میشد. شاه عربستان نیز با اینکه مهمترین عنصر سرکوب شیعه میباشد، اخیراً ادعا کرده که همان امام مهدی (عج) است! و این تغییر موضعها برای سلطهی بیشتر بر منابع نفت و گاز است.
این پیچیدگی قدرت است که نشان میدهد چرا با اینکه ایران، بیشترین منابع و در دسترسترین آنهاست، از روسیه و قطر عقب افتاده است؟ در حالی که اروپا، گاز خود را از خاک ایران عبور میدهد، چرا گاز خود ایران را نمیخرد؟ حتی اگر اروپا هم تصمیم داشته باشد گاز خود را از ایران بخرد، روسیه نمیگذارد! ترفندهای روسیه برای جنگ گازی علیه ایران مختص زمان ما نیست! وقتی که برای ایران، ذوبآهن را ساخت با اینکه میدانست ایران دارای گاز است، ذوبآهن، زغالسنگ ساخت و برای ترکیه که گاز نداشت، ذوبآهن گازی ساخت. بنابراین روسیه یا قطر در 4 جبهه با گاز ایران میجنگند؛ اول اینکه نمیگذارند دانش فنی به ایران برسد و گازهای ایران تا همین اواخر بالای سر منابع خود میسوخت! دوم اینکه تمام صنایع وابسته به انرژی را بدون نیاز به گاز طراحی میکردند! سوم اینکه مانع فروش گاز ایران به اروپا میشوند ولو اینکه اروپا بارها تصویب کرده که برای تعادل عرضه و تقاضا باید از ایران هم خرید کند و یا قطر را کمک کند تا به جای ایران به شرق آسیا و شمال آفریقا گاز صادر کند. اخیراً هم که سالهاست با خط لولهی صلح مبارزه میکند و حاضر است بمب اتمی در اختیار پاکستان قراردهد تا گاز ایران را نخرند!
شاید بتوان گفت 90 درصد خونهایی که در سالهای اخیر مخصوصاً در یکصد سال اخیر ریخته شده، به دلیل نفت بوده است. از هنگامی که ویلیام ناکس دارسی به ایران آمد و مادهی سیاه بدبو که زمینها را کثیف میکرد، از شاه ایران برای صد سال خرید، مدتها میگذرد؛
ولی جنگ از همان زمان آغاز شد. اولین کاری که انگلیسیها یا شرکت نفت انگلیس انجام دادند، کوچاندن اهالی مناطق دیگر به مسجد سلیمان بود به طوری که اکنون قوم اصیل مسجد سلیمان که شوشتری یا بهبهانی (بارسوا) باشند، فراموش شده و همگی خود را بختیاری میدانند و بر اساس ترانههای موجود بختیاری: "مش سلیمون مال خومونه!" همین امر اساس یک جنگ اعلام نشده بین قبایل ایرانی شد و ایل بختیاری به اعتبار درآمدهایی که از شرکتهای انگلیسی داشتند، نسبت به بقیه، پیشرفتهتر و مرفهتر و در نتیجه، دارای تاریخ و شهرت و قدمت شدند.
به نوشتهی نجمه قبادیپور: "طلوع دوبارهی این نخستین شهر پارسیان بعد از گذشت چندین سده در ۴ بامداد ۵ خردادماه ۱۲۸۷ هجری شمسی (۱۹۰۸ میلادی) با فوران نفت از میدان نمره یک در میانهی مسجد سلیمان کنونی آغاز شد، ولی این بار، بانیان شهر نه شبانان پارسی فرود آمده از کوهها، بلکه فرنگیان شهرنشین و صنعتگر و به اصطلاح مدنیت یافته و جهانگشاهایی بودند که از دریاهای دور، آیندهی خود را در این سرزمین یافتهاند. این بیگانگان زیرک به مدد متون تاریخی (همچون نوشتههای هردوت) دریافته بودند که ایرانیان در این محل از روغن مقدسی که به طور طبیعی از زمین بیرون رانده میشد، استفادههای گوناگون کرده و آتش جاویدان خود را در این جایگاه میجستهاند. پس نمایندهی پیگیر و ماجراجوی آنها به نام ویلیام ناکس دارسی انگلیسی با شرکت خود به نام سندیکای امتیازات، موفق شدند با انتقال فنشناسی و تجهیزات لازم و حفر چاه به سرچشمهی آتش جاویدان پارسیان دست یابند. بعد از کشف و فوران نفت در مسجد سلیمان با دخالت دولت انگلیس، شرکت ذکر شده به شرکت نفت ایران و انگلیس تبدیل شد. این شرکت، زمینی که طلای سیاه در زیر آن خفته بود، از خانهای بختیاری خریداری و راه برونرفت نفت یا جزیرهی آبادان را از شیخ خزعل اجاره گرفت و خان و شیخ را به مزدوری و نگهبانی این املاک کسب شده، گمارد. از همین زمان است (۱۲۸۷ هجری شمسی یا ۱۹۰۸ میلادی) که بنیان اولین شرکت شهر (company Town) معدنی ایران در مسجد سلیمان و بعد از آن اولین شرکت شهر صنعتی (با توجه به احداث پالایشگاه) در آبادان گذاشته میشود. با اتمام خط لولهی مسجد سلیمان به آبادان از ۱۹۱۲ میلادی، حیات مجدد مسجد سلیمان آغاز شد. استخراج نفت که در این سال ۴۳ هزار تن بود تا آخر جنگ اول جهانی (۱۹۱۸ میلادی) به سالیانه ۱ میلیون تن و تا ۱۹۲۵ میلادی به بیش از ۴ میلیون تن در سال رسید. مسجد سلیمان تا سال ۱۹۲۸ میلادی تنها منبع استخراج نفت ایران بود تا در این سال در میدان نفتی عظیم هفتگل نیز فوران نفت آغاز و مسجد سلیمان در تولید نفت از انحصار خارج شد، اما تولید در منطقه همچنان افزایش یافت؛ به طوری که در سال ۱۳۱۴ هجری شمسی (۱۹۳۵میلادی) اوج تولید در مناطق مورد بهرهبرداری به ۱۲۷ هزار بشکه در روز رسید. بعد از افتی کوتاه در تولید نفت به علت ملی شدن این صنعت در ایران (1333-۱۳۳۰ هجری شمسی) به دلیل دسیسههای شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت امپریالیستی انگلیس، بار دیگر استخراج نفت، افزون شد و تا سال ۱۳۴۵ هجری شمسی کمابیش ثابت بود (سالیانه حدود ۳۰ میلیون بشکه معادل ۴ میلیون تن)، اما از این سال به بعد، تولید نفت به سرعت کاهش یافت و سرانجام در سالهای 1360 و ۱۳۵۹ بسته شد.
بعد از مسجد سلیمان در هر منطقهای که نفت کشف میشد، برای اینکه سلطهی ایران در آن نباشد، آن را در سازمان ملل به عنوان یک کشور جدید به ثبت میرساندند. به این جهت بود که در شمال، آذربایجان و قفقاز از ایران جدا شد که به جریان نفت شمال معروف است و در جنوب، عربستان، قطر، امارات، عراق و... جدا شدند. در سال 1348 در مقابل دیدگان جهانیان، بحرین از ایران استقلال یافت و زیر نظر انگلیس قرار گرفت. تجزیهی ایران به 57 کشور اسلامی اگر چه در ظاهر به خواست ملتها بوده، ولی ما میدانیم که حاکمان آنها این امر را خواستند نه مردم؛ حاکمان را انگلستان تعیین و از آنها حمایت میکرد. مثلاً در بحرین، 98 درصد مردم، شیعه هستند ولی حاکمان آنها وهابی و یا در عربستان، تمام مردم یا شیعه هستند و یا اهل سنت ولی حاکمان آنها وهابی هستند؛ لذا در اکثر این کشورها با زور و پول، حاکمان مشخصی برای مدت طولانی تعیین و از آنان حمایت میکردند. اغلب کسانی که اکنون مورد خشم ملتهای خود قرار گرفتهاند، همگی جزو آن دسته بودهاند که سی و چهار سال پیش انتخاب شدهاند؛ یعنی مقارن با انقلاب اسلامی این انتخاب صورت گرفته است و کاملاً هدف مبارزه با انقلاب اسلامی را داشتهاند. چه بسا اگر معمر قذافی مثلاً امام موسی صدر را زندانی نمیکرد، انقلابهای کنونی دنیای عرب در همان سالها اتفاق میافتاد. اکنون هنوز هم ملتهای عرب، رهبر مناسبی ندارند؛ اگر چه سیدحسن نصرالله کمک فکرجنگ نفت
شاید بتوان گفت 90 درصد خونهایی که در سالهای اخیر مخصوصاً در یکصد سال اخیر ریخته شده، به دلیل نفت بوده است. از هنگامی که ویلیام ناکس دارسی به ایران آمد و مادهی سیاه بدبو که زمینها را کثیف میکرد، از شاه ایران برای صد سال خرید، مدتها میگذرد؛
ولی جنگ از همان زمان آغاز شد. اولین کاری که انگلیسیها یا شرکت نفت انگلیس انجام دادند، کوچاندن اهالی مناطق دیگر به مسجد سلیمان بود به طوری که اکنون قوم اصیل مسجد سلیمان که شوشتری یا بهبهانی (بارسوا) باشند، فراموش شده و همگی خود را بختیاری میدانند و بر اساس ترانههای موجود بختیاری: "مش سلیمون مال خومونه!" همین امر اساس یک جنگ اعلام نشده بین قبایل ایرانی شد و ایل بختیاری به اعتبار درآمدهایی که از شرکتهای انگلیسی داشتند، نسبت به بقیه، پیشرفتهتر و مرفهتر و در نتیجه، دارای تاریخ و شهرت و قدمت شدند.
به نوشتهی نجمه قبادیپور: "طلوع دوبارهی این نخستین شهر پارسیان بعد از گذشت چندین سده در ۴ بامداد ۵ خردادماه ۱۲۸۷ هجری شمسی (۱۹۰۸ میلادی) با فوران نفت از میدان نمره یک در میانهی مسجد سلیمان کنونی آغاز شد، ولی این بار، بانیان شهر نه شبانان پارسی فرود آمده از کوهها، بلکه فرنگیان شهرنشین و صنعتگر و به اصطلاح مدنیت یافته و جهانگشاهایی بودند که از دریاهای دور، آیندهی خود را در این سرزمین یافتهاند. این بیگانگان زیرک به مدد متون تاریخی (همچون نوشتههای هردوت) دریافته بودند که ایرانیان در این محل از روغن مقدسی که به طور طبیعی از زمین بیرون رانده میشد، استفادههای گوناگون کرده و آتش جاویدان خود را در این جایگاه میجستهاند. پس نمایندهی پیگیر و ماجراجوی آنها به نام ویلیام ناکس دارسی انگلیسی با شرکت خود به نام سندیکای امتیازات، موفق شدند با انتقال فنشناسی و تجهیزات لازم و حفر چاه به سرچشمهی آتش جاویدان پارسیان دست یابند. بعد از کشف و فوران نفت در مسجد سلیمان با دخالت دولت انگلیس، شرکت ذکر شده به شرکت نفت ایران و انگلیس تبدیل شد. این شرکت، زمینی که طلای سیاه در زیر آن خفته بود، از خانهای بختیاری خریداری و راه برونرفت نفت یا جزیرهی آبادان را از شیخ خزعل اجاره گرفت و خان و شیخ را به مزدوری و نگهبانی این املاک کسب شده، گمارد. از همین زمان است (۱۲۸۷ هجری شمسی یا ۱۹۰۸ میلادی) که بنیان اولین شرکت شهر (company Town) معدنی ایران در مسجد سلیمان و بعد از آن اولین شرکت شهر صنعتی (با توجه به احداث پالایشگاه) در آبادان گذاشته میشود. با اتمام خط لولهی مسجد سلیمان به آبادان از ۱۹۱۲ میلادی، حیات مجدد مسجد سلیمان آغاز شد. استخراج نفت که در این سال ۴۳ هزار تن بود تا آخر جنگ اول جهانی (۱۹۱۸ میلادی) به سالیانه ۱ میلیون تن و تا ۱۹۲۵ میلادی به بیش از ۴ میلیون تن در سال رسید. مسجد سلیمان تا سال ۱۹۲۸ میلادی تنها منبع استخراج نفت ایران بود تا در این سال در میدان نفتی عظیم هفتگل نیز فوران نفت آغاز و مسجد سلیمان در تولید نفت از انحصار خارج شد، اما تولید در منطقه همچنان افزایش یافت؛ به طوری که در سال ۱۳۱۴ هجری شمسی (۱۹۳۵میلادی) اوج تولید در مناطق مورد بهرهبرداری به ۱۲۷ هزار بشکه در روز رسید. بعد از افتی کوتاه در تولید نفت به علت ملی شدن این صنعت در ایران (1333-۱۳۳۰ هجری شمسی) به دلیل دسیسههای شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت امپریالیستی انگلیس، بار دیگر استخراج نفت، افزون شد و تا سال ۱۳۴۵ هجری شمسی کمابیش ثابت بود (سالیانه حدود ۳۰ میلیون بشکه معادل ۴ میلیون تن)، اما از این سال به بعد، تولید نفت به سرعت کاهش یافت و سرانجام در سالهای 1360 و ۱۳۵۹ بسته شد.
بعد از مسجد سلیمان در هر منطقهای که نفت کشف میشد، برای اینکه سلطهی ایران در آن نباشد، آن را در سازمان ملل به عنوان یک کشور جدید به ثبت میرساندند. به این جهت بود که در شمال، آذربایجان و قفقاز از ایران جدا شد که به جریان نفت شمال معروف است و در جنوب، عربستان، قطر، امارات، عراق و... جدا شدند. در سال 1348 در مقابل دیدگان جهانیان، بحرین از ایران استقلال یافت و زیر نظر انگلیس قرار گرفت. تجزیهی ایران به 57 کشور اسلامی اگر چه در ظاهر به خواست ملتها بوده، ولی ما میدانیم که حاکمان آنها این امر را خواستند نه مردم؛ حاکمان را انگلستان تعیین و از آنها حمایت میکرد. مثلاً در بحرین، 98 درصد مردم، شیعه هستند ولی حاکمان آنها وهابی و یا در عربستان، تمام مردم یا شیعه هستند و یا اهل سنت ولی حاکمان آنها وهابی هستند؛ لذا در اکثر این کشورها با زور و پول، حاکمان مشخصی برای مدت طولانی تعیین و از آنان حمایت میکردند. اغلب کسانی که اکنون مورد خشم ملتهای خود قرار گرفتهاند، همگی جزو آن دسته بودهاند که سی و چهار سال پیش انتخاب شدهاند؛ یعنی مقارن با انقلاب اسلامی این انتخاب صورت گرفته است و کاملاً هدف مبارزه با انقلاب اسلامی را داشتهاند. چه بسا اگر معمر قذافی مثلاً امام موسی صدر را زندانی نمیکرد، انقلابهای کنونی دنیای عرب در همان سالها اتفاق میافتاد. اکنون هنوز هم ملتهای عرب، رهبر مناسبی ندارند؛ اگر چه سیدحسن نصرالله کمک فکری میدهد، ولی طبیعی است که اگر امام موسی صدر در میدان بود، وزنهی سنگینتری محسوب میشد. اکنون نیز معمر قذافی با تکیه بر همین گروگان است که کشتار میکند.
اهمیت نفت نه فقط به عنوان یک حربهی سیاسی، بلکه ثروتی اصلی برای کشورهای صادرکننده و واردکننده است و برخلاف اینکه آن را طلای سیاه میخوانند، نفت، یک خون سیاه است که در اقتصاد جهان میچرخد تا جایی که اگر احتمال تمام شدن نفت برود، مانند این است که شاهرگ کشوری قطع شده باشد. نهضتها و جنگهای فعلی نیز همه بر سر نفت است، آمریکا عراق را برای نفت تصرف کرد؛ مردم لیبی قیام کردند که لولههای نفت را قطع کنند؛ مردم مصر اولین کاری که کردند قطع ترانزیت نفت به اسراییل بود... و این همه به آن لحاظ اهمیت دارد که نفت، هم خون یک ملت است و هم برای حفظ آن خونهای زیادی ریخته میشود، اما مسلماً روزی حق به حقدار میرسد و ملتها ثمرهی مقاومت خود را خواهند چشید.
ی میدهد، ولی طبیعی است که اگر امام موسی صدر در میدان بود، وزنهی سنگینتری محسوب میشد. اکنون نیز معمر قذافی با تکیه بر همین گروگان است که کشتار میکند.
اهمیت نفت نه فقط به عنوان یک حربهی سیاسی، بلکه ثروتی اصلی برای کشورهای صادرکننده و واردکننده است و برخلاف اینکه آن را طلای سیاه میخوانند، نفت، یک خون سیاه است که در اقتصاد جهان میچرخد تا جایی که اگر احتمال تمام شدن نفت برود، مانند این است که شاهرگ کشوری قطع شده باشد. نهضتها و جنگهای فعلی نیز همه بر سر نفت است، آمریکا عراق را برای نفت تصرف کرد؛ مردم لیبی قیام کردند که لولههای نفت را قطع کنند؛ مردم مصر اولین کاری که کردند قطع ترانزیت نفت به اسراییل بود... و این همه به آن لحاظ اهمیت دارد که نفت، هم خون یک ملت است و هم برای حفظ آن خونهای زیادی ریخته میشود، اما مسلماً روزی حق به حقدار میرسد و ملتها ثمرهی مقاومت خود را خواهند چشید.