شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى
شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى

ادبیاتی که باید تغییر کند

حضور قدرتمندانه ایران در ریاست اوپک نشانه آن است که گلوگاه انرژی جهان در دست ایران قرار گرفته است. البته باید این دوره ریاست ایران خیلی زودتر و در این سی سال حداقل دو بار قدرت در سطح معاونت و ریاست در دستش قرار می‌گرفت ولی به دلایل سیاسی، هر روز به تعویق می‌افتاد تا این‌که همزمان با حضور ایران در جنوب لبنان این امر نیز محقق گردید و آمریکا در جبهه سیاسی و اقتصادی منطقه خاورمیانه همزمان دچار کیش و مات شد؛

 یعنی ناگهان اسراییل، رییس‌جمهور ایران را در نزدیک‌ترین نقطه مرزی خود دید، بدون این‌که بتواند کاری کند. در این شرایط حساس حتی یک انفجار کوچک و یا یک حادثه پیش‌بینی نشده می‌توانست کل اخبار را تحت‌الشعاع قرار دهد. همان‌طور که دیدیم در هفته دفاع مقدس آن حضور گسترده مردمی در مراسم و یا حضور ارتش، سپاه و بسیج تحت‌الشعاع یک حرکت انفجاری کوچک در مهاباد بود. اکنون می‌توان گفت که حداقل در خاورمیانه، حرف اول برای ایران است. اگر چه این امر به سادگی به دست نیامده و سی و دو سال پس از مبارزه مردم ایران، این اولین بار است که توانسته در سطح مردمی در لبنان حضور یابد. از این به بعد ممکن است در غزه و یا کرانه باختری نیز‌ چنین دعوتی صورت بگیرد و اسراییل که دایماً ایران را به بمب اتم و حمله نظامی تهدید می‌کرد اگر قدرت داشت در کنار مرز خود کاری می‌کرد؛ کافی بود مثل گذشته یک یا دو نفر را برباید و یا برای رییس‌جمهور ایران را در مسیرش مشکلی پیش آورد، کاری که بسیار در سال‌های گذشته انجام داده و تکرار آن برایش یک بازی کودکانه بود.
در موضوع اوپک نیز به همین صورت است؛ مقاومت در مقابل طرح‌های نفتی ایران مانند کاهش سهمیه تولید و یا تحریم نفتی اسراییل سال‌ها ادامه داشت ولی بالاخره وقتی همگی رأی به ریاست ایران دادند دبیرخانه اوپک در اختیار ایران قرار می‌گیرد و ایران می‌تواند از تمام طرح‌های قبلی خود دفاع کند؛ مثلاً اوپک متعهد شود به جای این‌که نفت رایگان به اسراییل دهد آن را قطع کند و یا حداقل معادل آن را برای فلسطینی‌ها منظور نماید؛ اگر نفت عراق را برای اسراییل می‌فرستاد، حداقل در این مدت که ایران حاکمیت دارد یا آن را قطع و یا تعطیل کند. اگر آمریکا فقط نفت را به صورت پایاپای می‌خرید و به جای آن، سلاح آن هم با قیمت بالا می‌فروخت حداقل باید ملزم به گردش مالی گردد یعنی درآمد حاصله ابتدا به صندوق اوپک واریز شود و سپس به مصارف خود برسد. طرح‌های بسیاری است که در این سال‌های حاکمیت ایران باید در اوپک اجرا شود و پشتوانه آن هم با حضور سیاسی ایران در منطقه تأمین شده است اما این طرح‌ها فقط در صورتی اجرا خواهد شد که ادبیات سیاسی جهان تغییر کند و ادبیات سیاسی جهان تغییر نخواهد کرد مگر این‌که ادبیات ایران تغییر کند و ادبیات ایران تغییر نخواهد کرد، مگر این‌که مسؤولان به خود‌باوری و اعتماد به نفس برسند. امروزه باید مسؤولان بدانند که دیگر ایران، کشور ضعیف سی یا پنجاه سال پیش نیست و دانستن این هم کافی نیست. باید باور کنند که ایران قدرتمند است. متأسفانه استفاده از همان ادبیات دوران انقلاب یا قبل و بعد آن در موقعیت‌های کنونی ضربات جبران‌ناپذیری بر پیکر ملت ایران وارد می‌کند. البته در آن دوران هم امام خمینی (ره) ادبیات مخالفی داشت ولی هیچ‌گاه توسط مسؤولین باور نمی‌شد؛ مثلاً‌ امام خمینی (ره) جمله معروفی داشت «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» این اعتماد به نفس امام خمینی (ره) را خیلی‌ها شعار می‌دانستند که امام می‌خواسته روحیه مردم را تقویت کند اما باور امام بود و همین که پس از گذشت سی سال از این جمله، آمریکا هیچ غلطی نتوانسته بکند نشان از درست بودن و جهت‌گیری صحیح ایشان دارد. اما مسؤولان آن زمان می‌گفتند باید با آمریکا مذاکره کرد والّا ما را نابود می‌کند! هنوز هم عده‌ای این‌طور تصور می‌کنند البته تصور هر کسی برای خودش محترم است ولی نباید به عنوان موضع انقلاب اسلامی و یا جمهوری اسلامی باشد. باید ادبیات از حالت خواهش و یا سازش به حالت تعادل یا برابری برسد، مثلاً در مذاکرات هسته‌ای تا موقعی که دولت ایران عقب‌نشینی می‌کرد، آن‌ها داد و بیداد می‌کردند و حتی علناً به حمله نظامی هم‌چون اشغال عراق می‌پرداختند اما از هنگامی که ایران سه سؤال اساسی را مطرح کرد اکنون نه تنها صحبت حمله نظامی نیست بلکه سعی آنان فقط بازگرداندن ایران به میز مذاکره است و ایران هم که می‌داند آن‌ها به این سه سؤال پاسخ نخواهد داد، لذا مذاکره منتفی است. زیرا مذاکره در مورد حق مشکوک است تا زوایای آن روشن شود ولی حق هسته‌ای برای ایران و سایر اعضای "ان.پی.تی" یک حق مسلم است و لذا نیازی به مذاکره نیست. به همین دلیل در موارد دیگر هم باید مسؤولین، مصالح ملی را در نظر بگیرند. این‌طور نباشد که برای یک سفر اروپا یا آمریکا منافع ایران را رذیلانه در اختیار دشمن قرار دهند، مانند کسانی نباشند که در ایران با لباس روحانی می‌گردند ولی در اروپا لباس اسپرت بپوشند و موهای خود را رنگ بزنند و با شلوار لی در شهر بگردند! متأسفانه همان کسانی که تاریخ نوشتند و ناصرالدین‌شاه و جهانگیرشاه را به سفاهت و بلاهت و فروش ایران متهم کردند وقتی نوبت به خودشان می‌رسید با این‌که زمان قرارداد ترکمانچای تمام شده، حتی تاریخ درسی را هم تغییر داده و آن را از کتب درسی تاریخی جمهوری اسلامی ایران هم حذف می‌کنند! و حاضر نیستند برگشت سرزمین‌های ایرانی را بپذیرند ...!
 

جنگ احزاب

جنگ احزاب

(جبهه‌ها در پدافند غیر عامل 8) جنگ احزاب
احزاب چه در گذشته و چه در حال مرکزیت جنگ نرم بوده‌اند زیرا کسانی را که به جنگ سخت مشغول بوده‌اند، معمولاً در خارج یا حداکثر در مرزها می‌بینیم. یعنی اگر در داخل مرزها باشند، استثناست؛


مانند نیروهای ارتش که وظیفه‌ای در داخل ندارند بلکه هدف آن‌ها دفع دشمن قبل از تجاوز است و اگر اجازه دهند که دشمن تجاوز کند یعنی از وظایف خود تخطی کرده‌اند اما احزاب چه به معنی امروزی چه به اصطلاح قرآنی که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز در دیدار با کارگزاران حج به آن اشاره داشتند و به فرموده قرآن "کل حزب بمالدیهم فرحون" هر حزبی به مواضع خود می‌بالد و لذا اگر از مواضع خود عدول کند حزب دیگری می‌شود. اگر حزب دیگری شد طرفداران خود را از دست می‌دهد و طرفداران جدید هماهنگ با مواضع پیدا می‌کند. امروزه برخلاف گذشته حزب‌داری نه یک شغل و یک مرام بلکه یک اپیدمی سراسری است و هر کس حزبی نداشته باشد یا عضو حزبی نباشد سیاسی محسوب نمی‌شود. می‌توان گفت به تعداد ابنای بشر حزب وجود دارد اما به رسمیت شناخته نمی‌شوند تا این‌که خود را قربانی احزاب دیگر کنند. یعنی یک حزب یک نفره فقط برای خود فرد، آن هم در احوال شخصی مورد پذیرش است. وقتی دو نفر می‌خواهند حزب مشترکی داشته باشند باید برخی از اصول و مواضع یکدیگر را به نفع دیگری حذف کنند. اگر این تعداد به سه یا بیش‌تر برسد، موارد حذف اصول بیش‌تر و بیش‌تر می‌شود تا جایی‌ که به تعداد انگشت‌شماری آن هم به صورت موافقت صوری می‌رسند؛ مثلاً وقتی کسی عضو حزب کارگر در انگلستان می‌شود، هیچ اجازه‌ای برای ابراز عقیده به او نمی‌دهند و تا سال‌ها باید در دوره‌های آموزشی حزب شرکت کند. این به آن معنی است که شخص تازه وارد باید تمام اندیشه‌ها و مواضع خود را بایگانی کند و از ابتدا طبق موازین و اصول حزبی حتی تفکرات شخصی خود را رشد و تعالی دهد. بعد از سال‌ها به او اجازه می‌دهند به عنوان پیشنهاد‌دهنده، برخی مواضع خود را آن هم در جلسات محلی یا درون حزبی ابراز نماید اما حق ندارد آن را به عنوان مواضع حزب بیان کند و اگر کوچک‌ترین اختلافی با مواضع حزب داشته باشد و بخواهد به عنوان عضو مشکوک یا مسأله‌دار معرفی نشود باید آن را فوراً اصلاح و یا توبه کند! اگر در تمام مراحل رشد سازمانی خود از این مواضع اختلافی نداشت و سمعاً و طاعتاً فرمانبردار حزب بود، کم کم به او اجازه می‌دهند در یک ایالت یا روستا در انتخابات درون حزبی شرکت نموده و به عنوان اعضای کنگره یا شورای محلی کاندیدا شود. پس از تأیید کامل و رسیدن به پلنوم مرکزی تازه متوجه می‌شود همه مواضع بیرونی حزب فقط برای فریب مردم بوده و از دموکراسی و آزادی هیچ خبری نیست و فقط باید مواضع ملکه یا پرنسس را به عنوان مواضع حزب اعلام و سینه خود را برای حفظ سلطنت سپر نماید. لذا همیشه بین اور‌ کادرها و کادرهای معمولی به اندازه‌ی یک برداشت 180 درجه‌ای تفاوت وجود دارد. افراد سطح پایین با تخیلات و ایدئال‌ها زندگی می‌کنند و راست‌گو و درست‌کردار هستند. آن‌ها کوچک‌ترین انحراف را به حزب گزارش داده و مشمول خود انتقادی می‌شوند اما افراد اور کادر یا رده بالا همیشه دروغ می‌گویند و اصلاً دروغ گفتن جزو مهارت‌های آنان است و اگر کسی نتواند خوب دروغ بگوید و مردم به دروغ او شک کنند، به سرعت پاک‌سازی می‌شود چه رسد به آن‌که بخواهد راست بگوید. لذا در سطوح بالا، آزادی شرف حقوق بشر و امثال آن لقلقه زبان است و هیچ ضمانت اجرایی ندارد. فرد حزبی باید آن‌قدر در دوران کادری خود راست‌گو باشد که در دوران اور کادری اگر دروغ گفت همه به اعتبار گذشته‌اش دروغ‌های او را باور کنند. لذا حزب‌مداری یک مدار باطل در اطراف مدار صفر درجه است که در مقابل قدرت لابی‌های مسلط خود هیچ اقتداری ندارد. به همین دلیل سردمداران حزب همیشه پر از رمز و راز و اسرار هستند و کافی است یکی از آن‌ها دهن باز کند و مطالبی را مطرح کند. از این رو در حزب، گرو‌کشی وسیعی وجود دارد تا افراد نتوانند اسرار را برملا کنند. از همین نقطه‌ضعف احزاب می‌توان به خوبی برای مبارزه در میدان دین استفاده کرد. یعنی احزاب هیچ‌گاه به نفع دین نمی‌توانند وارد مبارزه شوند زیرا تفاوت حزب با دین در این است که در دین هر چه افراد بالاتر می‌روند باید که راست‌گوتر و متقی‌تر باشند ولی در احزاب باید بیش‌تر پلیتیک بزنند و عوام‌فریبی کنند. لذا در مقاطع پایین و بالا، احزاب و ادیان درست مقابل هم هستند. در طبقات پایین احزاب، افراد راست‌گو و با انگیزه و ایدئالیست با هدف بالا وارد می‌شوند ولی به مرور فاسد و دروغ‌گو می‌شوند و آن را حرفه سیاسی خود دانسته و به آن افتخار می‌کنند اما در ادیان ابتدا افراد، گناهکار هستند؛ با ورود به جرگه پیامبران از آلودگی آنان کاسته می‌شود تا مانند سلمان فارسی لقب سلمان پاک می‌گیرند. یعنی به صورت ضربدری در مقابل هم حرکت می‌کنند. لذا وقتی صحبت جنگ احزاب می‌شود یعنی افرادی که دوره‌های مختلف دروغ‌پردازی را دیده‌اند با هم متحد می‌شوند تا با کسانی در کلاس پیامبران، به پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک رسیده‌اند، مبارزه کنند، معمولاً شکست با احزاب است زیرا اتحاد آنان صوری، موقتی و بر اساس دشمن مشترک است، نه اهداف مشترک! درست مانند درخت خرما و سوسک! درخت خرما مثل انسان تا سرش را ببرند می‌میرد اما سوسک اگر سرش را قطع کنند تا هفت روز می‌تواند بدون سر زندگی کند، اما این زندگی سوسکی چه ارزشی دارد؟
سید‌احمد حسینی ماهینی

 

جنگ ارزها

اهمیت دادن به صادرات ممکن است خوب نباشد زیرا باعث کاهش ارزش پول ملی می‌شود، یعنی تضعیف ارزش پول هر کشور در بازار جهانی ارز در حالی که ارزش واقعی آن بالاتر است، موجب ارزان شدن صادرات آن کشور به بازار جهانی می‌شود و به صادرکنندگان آن در مقابل رقبا برتری نسبی می‌دهد. این امر پازلی است که اقتصاددانان جهان بین ارزش پول ملی و افزایش صادرات باید یکی را انتخاب کنند!

زیرا کاهش ارزش پول ملی باعث تورم و گرانی در داخل می‌شود، مثلاً وقتی ریال در مقابل دلار تضعیف می‌شود، اجناس، گران‌تر و مردم عاصی‌تر می‌شوند اما از سوی دیگر، در ارتباط بین‌المللی باعث کاهش قیمت تمام شده کالای صادراتی شده و مزیت نسبی برای خریداران خارجی ایجاد می‌شود. در ایران همیشه همسایه بهتر از خود بوده، دشمن همیشه تألیف قلوب می‌شده ولی دوست، پاره آجر نصیبش می‌شده است! چون شاعر گفته که هر چه از دوست رسد نیکوست ولو پاره آجر باشد! یعنی اگر مردم ایران نانشان آجر شود، بهتر است که نان فرانسوی‌ها یا انگلیسی‌ها یا آمریکایی‌ها آجر شود! و البته این تقصیر دولت یا ملت نیست و یا شاید تقصیر هر دو باشد. هر جا دولت گفته سخت بگیرید، ملت آسان گرفته و هر جا ملت آسان گرفته دولت سخت گرفته و در مجموع، دل ساده ایرانی‌ها هیچ وقت از تپیدن برای غریبه‌ها هر چند غربی باشند، باز نایستاده! معاون اول رییس‌جمهور در مراسم اختتامیه نمایشگاه بین‌المللی صنعت گفت: اگر ما فقط واردات خود از پژو فرانسه را قطع کنیم، کل فرانسه دچار بیکاری و دردسر می‌شود! و یا اخم کوچکی به انگلیس کنیم همه ملت او را آب می‌برد! پس می‌بینیم یکی از دلایل عدم پیشرفت ایران، رحم به همسایگان است! آن‌ها بسازند و به ما بفروشند تا اشتغالشان تأمین باشد. حالا اگر در ایران بیکاری بود یک کاری‌اش می‌کنیم! بگذارید جمهوری آذربایجان یا ترکیه، سمند ایران را 7 میلیون ولی خود ایرانی‌ها 14 میلیون بخرند! بگذار دلار در برابر تمامی ارزها ساقط شود ولی تا ایرانی زنده است دلار رشد خواهد کرد! اگر حتی دولت تصمیم بگیرد مثلاً کالاهای اسراییلی را هم ممنوع کند، نوکیا و نستله و ... اصلاً خانه‌زاد ایرانی‌ها هستند؛ کی به حرف دولت گوش می‌دهد؟ جنس آمریکایی با تمام مرگ بر آمریکا احترام دارد! اگر پول ملی را مچاله می‌کنند یا با آن سیگار روشن می‌کنند و یا سکه‌های آن را آب می‌کنند و به عنوان فلز سنگین می‌فروشند باکی نیست، در عوض دلار را در لای قرآن نگه می‌دارند و هر چه بسیجی‌تر و سپاهی‌تر، به دلار نزدیک‌تر و ارج و قرب بیش‌تر! زیرا مرگ بر آمریکا برای سیاست است نه اقتصاد. لذا ما می‌بینیم در جبهه مالی اصلاً دشمن قابل شناسایی نیست و یا اصلاً کسی به آن توجه نمی‌کند! اگر تا دیروز به کمک رزمندگان اسلام یک تکه از خاک میهن جدا نشد ولی امروز با دلار به راحتی می‌توان همه جا از خاک ایران را خرید و به نام منطقه آزاد و ویژه در آن ساخت و ساز کرد و به فرهنگ و نظرات ایران بی‌توجه بود. می‌بینیم جنگ ارزی مسأله ساده‌ای نیست. به گفته‌ی وزیر دارایی برزیل "جهان در بحبوحه یک جنگ ارزی است."
گیدو مانتگا هشدار داد: با توجه به این‌که کشورهای قدرتمند با پایین نگهداشتن ارزش پول خود سعی می‌کنند تا مشکلات اقتصادیشان را حل کنند، جهان در یک جنگ ارزی قرار دارد.
وی تصریح کرد: ما در قلب یک جنگ ارزی بین‌المللی هستیم و این موضوع ما را تهدید می‌کند، چرا که رقابت‌پذیری ما را از بین می‌برد.
وی افزود: گزارش‌های اخیر نشان می‌دهد که ژاپن، کره جنوبی و تایوان در حال کاهش ارزش پول خود هستند و ارزش دلار در برابر واحد پول برزیل نیز طی سال جاری 25 درصد کاهش یافته است و این موضوع صادرات برزیل در بازار آمریکا را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این اظهارات در حالی صورت می‌گیرد که اختلاف آمریکا و چین بر سر ارزش‌گذاری نرخ یوان مدت‌هاست که ادامه دارد و آمریکا چین را متهم می‌کند که با پایین نگداشتن نرخ یوان به ارزش صادرات خود کمک می‌کند.
جنگ جهانی ارز هم‌چنان ادامه دارد. هم‌چنین به گزارش حزب‌الله آنلاین به نقل از ایرنا از پایگاه خبری "سی.ان.ان"،‌ وزیر دارایی برزیل اظهار داشت: در نتیجه رقابت قدرت‌های بزرگ برای مداخله در بازار ارز خارجی، یک جنگ ارزی پنهان در جریان است.
گی دومنتگا گفت: اگر چه بعضی معتقدند این مداخله‌ها می‌تواند منجر به کاهش عمومی ارزش پول در سطح جهانی شود، اما یک نظریه رایج این است که این مداخلات به شعله‌ور شدن تنش‌ها در سطح بین‌المللی خواهد انجامید.
وی افزود: ژاپن در ماه جاری پس از شش سال خودداری از مداخله در بازار ارز،‌ به این کار مبادرت ورزید و حدود 20 میلیارد دلار ین فروخت.
به گفته‌ی وی، ژاپن یکی از هفت کشور صنعتی جهان است که در طول 20 سال گذشته از سیاست مداخله ارزی استفاده کرده است، اما اکنون اصول سنتی این کشور در حالی که نرخ‌های بهره خیلی به صفر نزدیک هستند و سیاست‌های پولی رایج اثر خود را از دست می‌دهند، در بسیاری کشورها جا باز کرده است.
سید‌احمد حسینی ماهینی
ماهین نیوز 

جنگ زرگری

تصور اینکه یک روز جنگ نظامی یا جنگ نرم وجود نداشته و بجای آن جنگ زرگری یا باصطلاح امروز جنگ زرفروش ها باشد بسیار سنگین بود اما این موضوع اتفاق افتاد: ما همگی شاهد جنگ زرگر ها بودیم! البته جنگ زرگرها به این معنی نیست که زرگر ها  بجای خرید و فروش طلا، از طلا تفنگ یا شمشیر بسازند و به جان دولتی ها سو قصد کنند! یا جنگ ارزها به این معنی نیست که دلار ، ریال ، پوند یا یورو مانند آدم ها تفنگ یا شمشیر به دست گرفته به کشتار هم دیگر بپردازند!  بلکه به این معنی است که همدیگر را از میدان به در کنند. طلا فروش ها چند روزی مغازه ها را بستند تا مالیات ندهند! البته آن ها هرگز مالیات هم نمی دادند زیرا که خرید و فروش طلا چیزی نیست که حساب و کتاب نوشته داشته باشد و زرگر ها هم کسی نیستند که حساب پس بدهند! آن ها همان روز که مثلا اعتصاب داشتند یا مغازه ایشان بسته بود بیشتر از روز های دیگر فروش داشتند. و اصلا  این سرو صدا ها  برای این بود که گرانتر بفروشند و کسی مقابل آن ها قدرت مانور نداشته باشد . کار آن ها این نیست که مانند یک کاسب در مغازه را باز کنند و جلوی آن را جارو پارو کند و بعد بروند پشت دخل و به انتظار مشتری بنشینند! این را کاسب خرده پا پا انجام می دهد که اصلا سری در سیاست ندارد. و دنبال روزی حلال است و آنچه خدا مقرر کرده را قبول می کند و همان ابتدا می گوید الکاسب جبیب الله : خدایا من دوست توهستم از ما حرکت از تو برکت. این ها بنده های خدا هستند که گنچشک روزی هستند چون گنجشک ها مثل مورچه ها نیستند که انبار داشته باشند . همینکه گرسنگی به آن ها فشار اورد سر از خواب برمی دارند و جیک جیک کنان به دنبال غذا می روند و از خداوند روزی همان روزشان را طلب می کنند وبعد که سیر شدند دوباره میروند سرشان را می گذارند و می خوابند و البته هیچ گنجشکی هم تا حالا از گرسنگی نمرده است !! اما مورچه ها و موش ها انبار دار هستند! یعنی از صبح علی الطلوع تا شام می دوند نه برای خود بلکه برای ملکه مورچه ها!  حتی ممکن است خودشان هم از گرسنگی بمیرند و یا در حین انجام ماموریت تلف بشوند، اما مهم نیست ! مهم آن است که ملکه مورچه ها زنده باشد و به موقع مورچه کارگر تولید کرده جای آن ها پرکند.  موش ها از آن هم بدتر هستند آن ها فقط به دنبال غذا نیستند بلکه براساس یک افسانه قدیمی به دنبال جمع کردن اشرفی های طلا هستند! یعنی چیزی را جمع می کنند که نه به در دنیا یشان می خورد و نه آخرت! مانند یک امانت دار امانت را گرفته و به نسل بعد منتقل می کنند و لذت آن ها از ندگی فقط  تماشا است. و حکایت آدمیزاد هم همین است هرچه قدر بدود و فعالیت کند فقط یک شکم سیر می تواند بخورد و یک لباس بپوشد بقیه را یا باید دور بریزد که به این دور ریختن افتخار کند و یا نخورد و نگهدارد برای نسل بعد. این موجود چون شیر خام خورده است میتواند همه خصلت های حیوانات را یکجا هم داشته باشد. مثلا بنده که سی سال سابقه حسابداری و حسابرسی در تمام شرکت ها و سازمان های دولتی را داشته ام میدانم که مغازه طلا فروشی هرچه کوچکتر باشد در آمدش بیشتر است . البته به این معنی نیست که بزرگترها مالیات بیشتری می دهند اما استتار فرار از مالیات در آن ها باهم فرق می کند طلا فرو شان کوچک استدلال می کنند که فروش ندارند و هروقت مامور مالیات را می بینند به همدیگر خبر می دهند و مغازه ها را یا تعطیل و یا خلوت می کنند. طلا فروش های  بزرگتر هم حسابدار قسم خورده انتخاب می کنند تا قسم بخورد که فروش نداشته اند!البته هزینه این قسم دروغ را هم می دهند!حتی اگر دولت قانون بگذراند اعتصاب می کنند و اگر اعتصاب هم نکنند حداقل شایعه آن را در بوق و کرنا می کنند. مقدار ارزش افزوده مگر چقدر است ؟ سه درصد آن هم از مشتری می گیرند، حالا چرا زرگر ها بجای مشتری اعتصاب می کنند آن هم از علامات آخرالزمان است. دولت برای رعایت حال این کاسب های از خدا بی خبر حتی ماده 131 را نابود کرد یعنی مالیات دهنده کوچک و بزرگ همگی باید ده درصد مالیات بدهند در حالیکه عدالت اقتضا می کند کسی که در آمد بیشتری دارد مالیات بیشتری دهد . در ماده 131 مقرر شده بود تا مبلغ معینی معاف سپس تا مبلغی ده درصد و در پله های بعدی 20 یا 30 و تا 55 درصد هم می رسید. اما این ها به 10 درصد هم راضی نیستند! اصلا نمی خواهند مالیات بدهند می گویند مملکت نفت دارد، معدن ،گنج، دارد، گاز دارد، مالیات برای چه ؟ در واقع می خواهند اموال عمومی را بجای اموال خودشان به دولت ببخشند در حالیکه اموال عمومی تکلیفش را مجلس تعیین می کند و هرسال بودجه می نویسد و همان مجلس در کنار در آمد نفت و گاز در آمد مالیاتی را هم می بیند. این به آن معنی است که اگر دولت کوتاه بیاید ، موضوع به همین جا خاتمه نمی یابد. کم کم عدالت مالیاتی به سمتی میرود که مردم طبقه پائین بیشترین مالیات را بپردازند و طبقه متوسط  کمتر و طبقه ممتاز  اصلا نپردازند. شما ببینید اگر طلا فروشان که دست وبالشان را هر روز با طلا می شویند نخواهند مالیات بدهند طبیعتا باید سپور محله و کارگر  کوره پزخانه باید جور این ها را بکشند. چون بهر حال دولت مالیات خود را باید بگیرد. در صورتیکه قشر فرهنگیان و کارگران و کار مندان بیشترین مالیات  قشر پیشه وران و صنعتگران تاحدودی مالیات می دهند اما طلا فروشان و کار خانه داران با هزاران تبصره و ماده می ایند تا مالیات ندهند واز معافیت مالیاتی استفاده نمایند.و البته همه این ها را همه میدانند ولی چرا سرو صدا می کنند در راستای همان جنگ نرم است ونیاز به پدافندی غیر عامل دارد تا توجیه مردم باعث ناکار آمدی تبلیغات آنان شود

پدافند نفوذی

  ایران فاتح آمریکا

همانطور که جنگ انواع گوناگون دارد فتوحات نیز وابسته به آن دارای انواع و اقسام می باشد . مثلا در جنگ نادر شاه با پادشاه هند ما می بینیم که نادر هندوستان را فتح می کند و جواهرات معروف کوه نور و تخت طاووس را به ایران منتقل می کند ولی دوباره تاج شاهی را بر سر همان پادشاه هندی می گذارد و وی را نماینده تام الاختیار خود می کند. اما در جائی دیگر وقتی نادر شاه که در آن موقع هنوز نادر قلی بود رشادت یکی از سربازان را در میدان جنگ می بیند با کمال تعجب او را تحسین کرده و از او می پرسد ای جوان مبارز و غیور شما ها کجا بودید که ایران صد پاره  شده بود و کسی نبود به داد آن برسد؟ و سرباز هم  با کلمات غرور آمیزی گفته بود: شما کجا بودید؟ اگر کسی مثل شما فرمانده جنگ شود سربازانی مثل ما هم دور او جمع می شوند...و یا برخلاف ادعا های غربی ها که هنوز در وحشت جنگ های صلیبی هستند ایرانیان نه تنها با اسلام مشکل نداشتند بلکه از همان ابتدا تعجب می کردند که چرا پیامبر اسلام باید در میان اقوام جاهلی و بیسواد مبعوث شود که حرف او را نمی فهمند. از همان موقع که پیامبر اسلام پیامبری خود را آغاز کرد  شهروند ایرانی بود. لذا پادشاه ایران به فرماندار مدینه که یک ایرانی بود نامه نوشت که او را ساکت کند یا کت بسته تحویل پیک دهد. ولی فرماندار وقتی به حضور پیامبر اسلام رسید و وجنات و موقعیت ایشان را دید و سخنان او را شنید، کلاه خود را از سر برداشت و مسلمان شد و از فرمان سرپیچی نمود. گذشته از نسل پیامبر که به حضرت اسماعیل ع برمی گردد که خود مهاجر از جنوب ایران بود حضور دائمی سلمان فارسی در کنار پیامبر که وی را از اهل بیت خود خطاب می کرد بر هیچکس پوشیده نیست. وقتی قران می فرماید که رجس و ناپاکی از اهل بیت پیامبر دور است و پیامبر می فرماید السلمان منا اهل البیت یعنی ایشان نیز از هر رجس و پلیدی پاک است. و برای همین در کشو های دیگر بنام سلمان پاک معروف است. و در ایران بنام سلمان فارسی. اکنون نیز گرچه ادبیات تبلیغی غرب سعی می کند فرماندهی جهان را در آمریکا یا اروپا قرار دهد و زمام امور  را به آن ها بسپارد اما بر هیچکس پوشیده نیست که ایرانیان فاتح قلب ها ی مردم دنیا هستند. نه تنها قلب ها که تمام نقاط استراتژیک آنان در دست ایرانیان است از تنگه هرمز که 75 درصد تجارت جهان به آن وابسته است تا داخل قلب سازمان هوا و فضای آمریکا ( ناسا ) ، یا سی ان ان ، یاهو ، گوگل و.. چه کسی می تواند منکر شود که  حاذق ترین پزشکان انگلیس و آلمان ایرانی هستند؟ و چه کسی می تواند بگوید که دانشگا ه های اروپا و آمریکا و حتی استرالیا و کانادا و زلاند نو بدون وجود دانشجویان و استادان و پژوهشگران ایرانی جز مشتی آجر و آهن چیز دیگری نیستند؟ هم اکنون چرا جهان دچار رکود تجاری شده است؟ فقط به این دلیل که ایران را تحریم کردند! واین برای دنیای سرمایه داری که مشتری مداری را اصل می داند یعنی مرگ و نیستی . چه ژاپن و اروپا و چه آمریکا و استرالیا فقط یک چیز را یاد گرفته و بر آن اساس برنامه ریزی کرده اند: حق با مشتری است. حالا با تحریم ایران در واقع سی سال است که اصرار دارند حق با مشتری نیست ! و این تضاد اندیشه است که آن ها نابود می کند چرا که ارکان آموزشی و پژوهشی  غرب و حتی غرب زده های جهان سوم (بخصوص ایرانی های غرب زده ) فقط یک چیز یاد می گیرند: مشتری خداوند است ! اما سیاستمداران می گویند این خداوند را تحریم کنید! و لذا آنچه به گوش کس نرسد فریاد است. هرچه محققان و پژوهش گران نیرو تحویل بازار کار می دهند همگی سرخورده می شوند، زیرا بجر این کار چیز دیگری بلد نیستند. در غرب دو گروه بیشتر ازهمه در آمد دارند یکی کسانی که مدیریت بازرگانی خوانده باشند و دیگر کسانی که به کامپیوتر و سخت افزار آن متکی باشند و هردو اینها در طول تحصیلات خود از ابتدا تا دوران دکتری و فوق دکتری می آموزند که چگونه مشتری را از خود راضی نگهدارند وبرای جذب او همه کار ها را یاد می گیرند ولی وقتی وارد بازار کار می شوند دستور تحریم روی میزشان است! و لذا تنها راه برون رفت از این بحران برای غرب تکریم مشتری است آن هم مشتری که  معمولا اگر شریک اول تجاری آن ها نباشد حتما در ردیف دوم وسوم قرار دارد. زیرا ایران برخلاف دیگر کشورها که استعداد کشاورزی یا صنعتی دارند فقط استعداد بازرگانی دارد. تجار ایرانی در طول تاریخ و جاده ابریشم آن همه گواه براین است که ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی نه زمین های زیر کشت مثل آمریکا دارد که جایزه بدهد تا مردم نکارند! و نه مثل ژاپن یا استرالیا یا انگلستان در گوشه های تاریک دنیا گیر کرده  و راهی بجز تولید ندارند. بلکه مانند پلی است که شرق و غرب جهان را تعیین کرده و آن ها را به هم متصل می کند. در عالم سیاست هم ما می بینیم که گرچه در آمریکا بین حزب دمکرات و جمهوریخواه رقابت وجود دارد ولی در این سی سال فقط کسانی به کاخ سفید راه پیدا کردند که در تبلیغات خود را حامی ایران معرفی می کردند. گرچه اینان پس از انتخاب به لابی شیطان سر می سپردند اما همین سرسپرده  هم باعث سقوط  آنان می شد. در همین اجلاس اخیر سازمان ملل در نیویورک پر مشغله ترین و پر آوازه ترین هیات ها از ایران بود و دولت آمریکا را در خود خاک آمریکا محکوم می کرد.  در واقع همان قضیه نادر شاه در هندوستان قابل تکرار است. و اوباما راهی جز تسلیم در برابر ایران ندارد. و اگر بخواهد مقاومت کند با گوجه فرنگی های بیشتری روبرو خواهد شد.