اژه ای باید نقطه ضعف های رییسی را با عملکرد درست بپوشاند! زیرا اکثر زندانیان را مواد مخدری ها تشکیل میدهند، برای پاکسازی زندان باید دانست: این افراد دو دسته اند : بدون سابقه و یا با سابقه موثر. گروه اول را تعهد اعدامی بگیرید و ازاد کنید! گروه دومی را هم اعدام کنید. البته این امر در همه قسمت ها صادق است مثلا در مورد گروههای مهریه! یعنی مردانی که به واسطه اجرایی شدن مهریه همسرانشان در زندان به سر می برند. ادامه مطلب ...
همسانی شعار های دولت دوازدهم و سیزدهم، به مرور زمان بیشتر می شود: بطوریکه گویا روحانی همان رئیسی و رئیسی همان روحانی شده است! روحانی می گوید 65درصد مسکن مهر را ما ساختیم، اقتصاد بدون نفت را ما اجرا کردیم، نفت و آب و برق را مجانی نمودیم ولی کسی از ما قدر دانی نکرد. و رئیسی می گوید: ما برجام را می پذیریم، مذاکرات را قبول داریم و ادامه می دهیم و: اخیرا هم گفته که ایجاد اشتغال و مسکن زمان بر است. چرا چنین همسان سازی به سرعت اتفاق می افتد؟ بطوریکه منتظریم دو ماه دیگر روحانی بگوید: ما دولت قوی و مقتدر بودیم و آقای رئیسی بگوید: دولت ما دولت تدبیر و امید است زیرا امید را به مردم برگردانده است. و اگر کمی عقب تر برویم می بینیم این سیکل معیوب، همیشه در حال تکرار است. زمانی نه چندان دور، مردم ایران سلسله پادشاهی قاجار را عامل بدبختی دانستند، لذا مشروطه آمد. مشروعه را عامل بدبختی دانستند، رضاخان ضد دین آمد. پهلوی را مقصر دانستند کودتای آمریکایی آمد. آمریکا را مقصر دانستند، اصلاح طلبان آمدند! ولی همه برگشتند سرجای خود! 50سال برنامه نویسی در سازمان برنامه، همیشه از روی هم کپی شده! فقط اعداد آن جهت داده شدند. گاهی ردیف فرهنگی افزایش یافته، گاهی ردیف نظامی و گاهی هم ردیف کشاورزی و ..اما جامعه در این افت و خیز ها، راه خود را طی کرده مثلا کاهش ارزش پولی، مخالفان و موافقان زیادی داشته و هربار یکی از انها حاکم بودند، ولی پول ملی راه خود را رفته است! زمانی قران بوده، بعد عباسی و صنار و شاهی، و آخر هم ریال. والان هم تومن. بنابر این یک مدیر مدبر باید بتواند افت و خیز ها را، به روند تکاملی تبدیل کند. که اگر چنین شد دیگر زمان بر نخواهد بود! زیرا نیازی به کار جدید دستوری نیست. بلکه کار جدید در زمان نیاز خودش انجام می شود. مثلا ما درواقعیت بیکاری نداریم! این بیکاری های صوری هم بخاطر مشاغل عدیده در دست یک عده خاص است. در مسکن این موضوع روشنتر است: همه میدانند در تهران سه میلیون خانه خالی داریم! که بحث مالیات برخانه های خالی به همین منظور مطرح شد. لذا نیازی به تولید مسکن نیست، بلکه باید توزیع آن اصلاح شود. اگر الگوی توزیع مسکن را شرح دهیم، همه موارد شبیه این است. در تهران سالی یک میلیون خانه نیاز است، در حالیکه امکان ساخت سه میلیون وجود دارد. لذا بیش از نیاز است، ولی به دست مردم نمی رسد. برای رفع این نقیصه دولت میتواند: مجتمع های خالی را مصادره یا سرپرستی تا زمان فروش آنها را به عهده گرفته و : در اختیار زوجهای جوان قرار دهد. زمین های قابل کشت مانند مرتع و برخی قسمتهای جنگلی راهم، به روستاییان واگذار نماید. در حالیکه دولت مشغول سازماندهی زوجهای جوان است، سیستم عادی تولید کشور نیز بطور روتین در حال تولید مسکن جدید است. بنا براین هیچگاه دچار کمبود نخواهد شد. اگر دولت قدرت ندارد که 7هزار مسکن! را از یک سرمایه دار تملک کند، پس بهتر است هیچ کاری نکند. زیرا در طول زمان سرمایه دار، خودش این کار را خواهد کرد. و با ابزار وام و قسط و غیره، همه را به زوجهای جوان واگذار خواهد کرد. یعنی قانونا اشتغال و مسکن همیشه در حال تعادل هست. موقعی تعادل آن بهم می خورد که دولت دخالت می کند، یا سرمایه دار احتکار می نماید. لذا اگر دخالت دولت در جهت مبارزه با احتکار باشد، جامعه تعادل خود را در اشتغال و تولید و مسکن و قیمت ها و کالاها به دست می اورد. فرمول کلی هر بحران هم از همینجا بدست می آید: تضاد بخش خصوصی با دولتی یا بخش رسمی با غیر رسمی. و راه حل بحران هم یکی شدن آنها است.
عراقچی اختیارات می خواهد تا یک روزه قرارداد را ببندد و آمریکا را به برجام برگر داند. البته این را رئیس جمهوری گفته که مرکز مدیریت و استراتژیک درس می دهد و حقوقدان و سیاست مدار بین المللی است و زبان دنیا را می فهمد و سرهنگ و فرمانده اترش پدافند هم هفت سال بوده است. در حالیکه در همان درس اول اصول مدیریت علمی به همه یاد می دهند که اختیارات برابر مسئولیت ها است. اگر کسی بیش از مسئولیت اختیار طلب کند دیکتاتور است ادامه مطلب ...
حالا که طالبان در حال پیروزی بر تمام خطه افغانستان است دولت غنی سعی دارد گروه قومی هزاره را به قربانگاه بفرستد. سالها پلیس افغانستان مخفی و آشکار این مردم را ترور می کرد و به گردن طالبان می انداخت اما امروز همه فهمیدند که اشرف غنی مزدور آمریکا بوده که اینهمه اختلاف ها را دامن می زده است. لذا بهترین راه این است که بی شرف غنی همان جا که رفته بماند آمریکا وطن اصلی اوست و برای مزدوری و تفرقه افکنی به افغانستان آمده بود. برای پاقدم نحس او اولین روز هم شیر دره پنجشیر را قربانی کرد تا هیچ کس توطئه او را نفهمد. سالها آمریکا را در افغانستان نگه داشت و اکنون که بدون آنها نمی تواند زندگی کند باز به دامن آمریکا پناه برده است عبدالله نباید گول بخورد و ماله کش بی شرف بشود. همه می دانند که اگر طالبان رفتار بدی داشت اینهمه سال بیش از نیمی از کشور را در دست نداشت. الان هم که شهرها سقوط می کنند هیچکس آزار نمی بیند. و طالبان حتی دشمن ایران هم نیستند! ممکن است چند نفری مانند بی شرف غنی باشند ولی نه دولت و نه سرکرده طالبان آنها را تایید نمی کند. من از نویسندگان افغانستان می خواهم خیانت های این بی شرف را بنویسند. در همه شهر ها آشوب بپا می کرد و به گردن طالبان می انداخت در حالیکه هیچکس این را نمی نوشت. در حمله به سفارت ایران هم با اینکه همه رسانه های جهانی و ایرانی و افغانی گفتند کار طالبا بوده ولی خودشان می گفتند کار ما نیست. حمله به سراوان و کشتن سربازان ایران به دست اشرف غنی بود ولی بنام قاچاقچیان و غیره می گفتند تا هیچکس نفهمد. ولی خیلی ساده است زیرا اگر قاچاقچی هم باشند برای کی کار می کنند؟ همه مزارع کشت قاچاق متعلق به دولت اشرف غنی است که همه را بار هواپیماهای ناتو کرده و به اروپا می برند اگر از ایران هم گاهی عبور می کنند فقط برای تبلیغات است والا می دانند که مواد آنها لو رفته و افراد دستگیر خواهند شد. با این حال می فرستند تا موضوع اصلی لو نرود. موضوع اصلی اشرف غنی بازی دادن ایران برای زمینه سازی حمله آمریکا بوده است. داعش در دولت اشرف غنی بزرگ شده و به روستاهای شیعه نشین حمله کرده ولی می گویند ما نیستیم. طالبان و دیگر جنگجویان افغانستان با شوق پیوستن به ایران با شوروی جنگیدند و الان هم با آمریکا مبارزه می کنند ولی اشرف غنی نه تنها با آمریکا مبارزه نکرد بلکه همه مبارزات مردمی را منحرف می کرد و حضور او در امریکا اثبات این مدعا است. وی در یکی از جلسات برای ماهین نیوز گفت: آمریکا برای اشغال افغانستان نیامده بود بلکه می خواست پایگاهی برای حمله به ایران داشته باشد ولی اشرف غنی کاری کرده بود آنها افغانستان را هم اشغال کنند. به دست آنها بین مردم تفرقه می انداخت و هر قوم و قبیله ای را که مخالف امریکا بودند بعنوان مزدور ایران قتل عام می کرد. به همین جهت لویی جرکه را بجای محل شور و وحدت باشد به میدان تفرقه و قبیله سازی تبدیل کرده بود. کل افغانستان در زمان جنگ با شوروی سابق فقط یک هدف داشت: اتحاد با ایران و پیاده کردن احکام شرع مقدس و شیعه و سنی و حنفی و غیره مطرح نبود اصلا پشتو و تاجیک برادر شده بودند ولی او باعث شد تا هزاوه دشمن پشتو و پشتو دشمن تاجیک باشد تا جاییکه خانه های شیعیان را به اتش می کشیدند. قوم هزاوه را بعنوان هوادار ایرانی قتل عام کردند تا بقیه هم بترسند. اما مردم افغانستان بزودی متحد می شوند و آمریکا را بیرون می کنند. رهبر طالبان هم به ماهین نیوز گفته ما قصد نداریم همه را طالبا کنیم بلکه می خواهیم دولت مانند ایران باشد و از رهبری آیت الله سیستانی و امام خامنه پیروی کنند. ولی اشرف غنی برای تحقیر ما را گروه طالبا معرفی کرده
عراقچی اختیارات می خواهد تا: یک روزه قرارداد را ببندد، آمریکا را به برجام برگرداند. البته این را رئیس جمهوری گفته که: مرکز مدیریت و استراتژیک درس می دهد، حقوقدان و سیاست مدار بین المللی است و زبان دنیا را می فهمد. سرهنگ و فرمانده ارتش پدافند هم هفت سال بوده است. در حالیکه در همان درس اول اصول مدیریت علمی، به همه یاد می دهند که اختیارات برابر مسئولیت ها است. اگر کسی بیش از مسئولیت اختیار طلب کند، دیکتاتور است و اگر مسئولیت او بیشتر از اختیاراتش باشد، بیکاره است. این نفهمی از سطوح عالی مدیریت، شاید بخاطر زمان باشد یعنی در اثر زمان این مفاهیم از یاد رفته! ولی بیشتر بخاطر گوش ندادن به استاد است. وقتی که به قول همتی، استاد را در دفتر کار خود بیاوری تا امتحان درس را ویژه از شما بگیرد! معلوم است که استاد به حرف تو گوش داده، نه شاگرد به حرف استاد. یا وقتی که مانند خود همتی، بدون اینکه خارج رفته و استاد دیده باشی دکترای خود را گرفته باشی! معلوم است که همه چیز را فراموش می کنی. بدتر از همه اینکه امام علی می فرماید: از تجربه چیزی بالاتر نیست. اگر کسی از روزگار درس نگرفت، از هیچ چیز درس نخواهد گرفت. یعنی به فرض اینکه این فصل کتاب را نخوانده! ولی در کار مدیریت که بوده، لذا باید بالانس بین اختیارات و مسئولیت ها را فهمیده باشد. ولی نفهمی از انجا ناشی می شود که: حتی در مورد ریاست جمهوری و وزارت خارجه هم چنین اظهار نظری کرده است! می گویند چرا کم کاری کردی؟ می گوید رئیس جمهور اختیارات نداشته است. این نفهمی هم شاید واقعا نفهمی نباشد! خود را به نفهمی زده تا: بلیط یک نفر را بدهد و جای دو نفر بنشیند! یعنی دقیقا منظور او این است که آقای عراقچی باید اختیارات ولی فقیه را داشته باشد. یک معاون سیاسی وزارت خارجه که همه فکر و ذکرش برجام است و این یک کار را هم نمی تواند خوب انجام دهد، حالا می خواهد در جای رهبری باشد. همانطور که رئیس جمهور هم با این حرفها خواستار اختیارولی فقیه بود. یعنی در مسئولیت فقط رئیس جمهور است ولی در اختیار هم رئیس جمهور و هم ولی فقیه. که اگر با سوء نیت به آن نگاه کنیم کودتا محسوب می شود. یعنی عراقچی می خواهد شروط رهبری را حذف کند. و حرف طرف برجام را بر کرسی بنشاند. والا در حد برجام عراقچی تام الاختیار است. اگر نماینده تام الاختیار نبود برای چه فرستادند؟ اما تام الختیاری او در موضع خودش بعنوان معاون سیاسی وزارت امور خارجه ایران. که سیاست کلی با رهبری است راهبرد ها هم با رئیس جمهور. سیاست کلی عزت، حکمت و مصلحت است. و راهبرد ها رفع تحریم ها بطور کامل و بازگشت آمریکا به برجام بی قید و شرط. فرموله کردن این سه موضوع می رساند که عراقچی می خواهد یکی یا چند تا از این راهبرد ها را دور بزند! و به همین جهت اختیارات می خواهد. آیا عزت و مصلحت و حکمت را زیرپا می گذارد یا رفع کامل تحریم ها؟ دود خاکستری که همیشه از اتاق مذاکرات فرسایشی بیرون می زند همه را می خواهد. هم می خواهد ایران عزت و مصلحت و حکمت خود را نادیده بگیرد و هم تحریم ها بر قرار باشد و هم ایران به تمام تعهدات برجامی و فوق پادمانی پایبند باشد. لذا این خواست دشمنان است. اینکه چرا دشمنان چنین خواستی را تحمیل می کنند بسیار روشن است. آنها مانند بیمار کرونایی در حال از دست دادن زندگی خود هستند و تمدن غرب نفس هایش به شماره افتاده، این خواسته برای ان است که ایران تازه نفس شش و قلب و کلیه و چشم و گوش خود را به آنان هدیه کند تا دوباره جان بگیرند! استعمار و استثمار و قتل عام دنیا را، بنام آزادی ادامه دهند