چرا آمریکا نمیتواند از خوی استکباری دست بردارد؟ چرا عربستان نمیتواند علیه اعراب نجنگد؟ چرا تمام فلسطینیان به آرمان فلسطین وفادار نیستند و... هزاران چرای دیگر حاکی از وجود یک راه بیبازگشت است.
یعنی خوی بد انسان در اثر تکرار بدیها مانند فردی زندانی که به پایش غل و زنجیر بسته باشند، در بدی گرفتار میشود و راه باز گشتی برای او باقی نمیماند. در بسیاری مواقع، یک معذرتخواهی و یا توبه، مشکل را حل میکند ولی چرا بعضیها قادر به معذرتخواهی یا توبه نیستند؟ چرا سران فتنه حاضر نیستند توبه کنند؟ چرا از گذشتهی خود دفاع نمیکنند؟ تمام اینها برای آن است که نکتهای در آن پنهان شده که کسی جز فتنهگران و یا استکبار پیشهگان از آن خبر ندارند و آن همان، ریخته شدن خون بیگناهان است.
کسانی که توبه میکنند یا باز میگردند، این نکته را ثابت میکنند که اگر خونی هم ریختهاند، حداقل در نزد وجدان خود آن را به حق دانسته و مطمئن هستند که خون بیگناهی بر زمین نریخته است. پیامبر (ص) میفرماید: الملک یبقی مع الکفر ولایبقی الظلم یعنی حکومتها با کفر ممکن است دوام بیاورند ولی با ظلم، دوام نمیآورند و یا گفته میشود که بترسید از کسی که یاوری جز خدا ندارد. تمام خوی استکباری بشر ناشی از آن است که به کسی ظلم میکند که فکر میکند هیچ یاوری ندارد! در واقع، ظلم با تشکیلات، علیه مظلومان بیتشکیلات است، اما آه مظلومان دیده نمیشود تا دودمان ظالم را بر باد دهد! مثلاً در مورد همین فتنهی اخیر میدانیم که مردم، سالها از ظلمی که افرادی مانند حجاریان در دستگاههای اطلاعاتی ایران میکردند شاکی بودند ولی آنها این را تکذیب میکردند و اکنون که خود آنان جزو فتنهگران شدهاند، دیگر راه برگشت ندارند، چون در مقام حق، هم ظلم کردند و حالا هم که در مقام باطل هستند، ظلم میکنند! در مورد آقایی که معمولاً به عنوان مرد خاکستری از او نامبرده میشود، تا قبل از جریانات فتنه چه شایعهپراکنیها که نمیشد و او را قاتل بختیار و قاسملو و... میدانستند؛ حتی میگفتند که اگر مسافرت خارج برود او را دستگیر میکنند، چون اینتر پل به دنبال اوست؛ حتی علیه او کتاب عالیجناب خاکستری را نوشتند، اما همین که به جریان فتنه کمک کرد، ناگهان تمام سیئات او به حسنات تبدیل شد! بدیهی است که این شخص از آنجا رانده و از اینجا مانده میشود و راه بازگشتی برایش متصور نیست، بنابراین توبه برایش مشکل است. دلیل دیگر توبه نکردن، رییس شدن در مقام باطل است، یعنی با توبه کردن تصور میکنند که ریاست خود را از دست میدهند. همانطور که در قرآن به ائمهی ایمان اشاره شده، به ائمهی کفر هم اشاره شده؛ یعنی امام بودن فقط برای آدمهای خوب نیست، آدمهای بد نیز رییس و امام و تشکیلات میخواهند، اما وجود تشکیلات هم کافی نیست، بلکه باید تشکیلات، به حدی مقدس شود که مردم برای آن، جان خود را فدا کنند والّا هیچ کس حاضر به جنگیدن نخواهد بود. این است که در قرآن، از ولایت کفر نیز سخن به میان آمده، آنجا که میفرماید: الله ولی الذین آمنوا و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت! خداوند ولایت مؤمنان را دارد، اما به این معنا نیست که کافران ولی ندارند، بلکه آنها هم ولایت دارند ولی ولایت طاغوت. یعنی حاکم طاغوت هم باید مقدس باشد تا مردم در راه او جان فداکنند و لذا همانطور که حاکم اسلامی، مردمدار است، حاکم غیر اسلامی هم باید مردمدار باشد. مردمسالاری دینی و غیر دینی از همینجا از یکدیگر جدا میشوند. آنان وقتی مردم را از دست میدهند، دچار تغییر رفتار میشوند. البته مردان خدا، چون راهشان درست و بر حق است، اگر تمام عالم هم از آنها رویگردان شوند، دچار تغییر رفتار نمیشوند زیرا از ابتدا، صراط مستقیم را انتخاب کردهاند و به گفتهی امیر مؤمنان، مردم را با حق میسنجند نه حق را با مردم، اما آنان که برای ریاست و حب جاه و مقام یا ثروت این کار را میکردند، وقتی مردم را از دست میدهند، دچار افسردگی میشوند که در شکل حاد خود به مرحلهی دیوانگی میرسد. مانند نادر که در اواخر عمر خود حتی گوشت تن خود را میخورد. دیوانگی این گروه سرخوردگان چارهای جز رفتن به دارالمجانین ندارد و نباید تصور کرد که تیمارستانها فقط جای شیزوفرنیهای فقیر است. در اینگونه موارد، حکم اسلامی (که فاقد زندان است) به نفی بلد باید بیانجامد. این امر فقط در مورد سران فتنهی داخلی یا منطقهای نیست، بلکه در مورد سران فتنههای جهانی نیز هست. اگر واقعاً آمریکا مجرم است، باید مجرمها دستگیر شوند. اگر در فلسطین کسانی بودند که به واسطهی فروش زمین به یهودیان ثروت اندوختند و مال حرام خوردند و شکم آنان از مال حرام پر شد، همین کار مانع پیوستن آنها به مقاومت میشود. در آمریکا نیز تمام مردم در جرم سران شریک نیستند، فقط کسانی در جرمهای آمریکا شریک هستند که حاکم و آمر بودهاند. نباید تصور کرد که آمریکا یا انگلیس یا صهیونیستها چون قدرت دارند، حاشیهی امنیتی هم دارند. اجرای عدالت فقط در حق آفتابهدزدها نیست، بلکه باید کسانی هم که دزدیهای کلان داخلی و یا بینالمللی انجام میدهند، محاکمه شوند. حتی اگر شده به صورت نمادین حکم آنها باید صادر شود تا روزی که وقت آن برسد و مردم، قدرت انتقام را به دست بیاورند والّا اگر از حالا، قضات مسامحه کنند و مثلاً فقط قاچاقچیهای خردهپا را محکوم کنند، فردا هم که ملت به موقعیت انتقامی دست پیدا کرد، ممکن است خار و خاشاک را با هم بسوزانند. مثلاً عربستان که از سالها پیش سلاح خریده و انباشته و امروز ستاد جنگ علیه تمامی نهضتهای منطقه تشکیل داده و پل هوایی ارسال اسلحه به حاکمان مورد نفرت مردم را ایجاد کرده، باید محاکمه شود و یا علیه معمر قذافی که با دزدیدن امام موسی صدر؛ قیام کنونی مردم را سی سال به عقب انداخت، باید حکم صادر شود وگرنه ممکن است برخی جنایتکاران از توفان خشم ملتها در امان بمانند.