سیستمهای مدیریتی در جهان در حال فروپاشی است بانکها به عنوان سیستم اصلی نظام سرمایهداری هر روز نسبت به روز پیش ورشکستهتر میشوند. و اما نکته جالب توجه این است که تعدادی از نظریه پردازان هیچگاه این بحران را نمیبینند و در واقع در دهه 1960 فریز شدهاند! دهه شصت در واقع دهه طلائی مدیریت است و تئوریهای مدیریتی با پیشتازی مهندسانی که از مدیریت سخت ماشینها به مدیریت نرم انسانها رسیده بودند و این تفاوت را نمیخواستند ببینند.
مثلاً فایول، صنعتگر برجسته فرانسوی، یکی از اولین مبلغین تئوری عام مدیریت بود. او به عنوان پدر تئوری مدیریت معرفی شده است. نگرش ماشینی به مدیریت بیماری دهه شصت بود که البته بلافاصله با همت دانشمندانی چون التون مایو نهضت روابط انسانی شکل گرفت و تا حدودی درمان شد ولی بسیاری از دانشمندان ایرانی هنوز در همان زمان هستند! البته در کتب خود از نظرات التون میو یا دیگران هم اسم میبرند و یا در باره آن بحث میکنند ولی در نهایت اینها را راهی برای بهتر اجرا شدن نظریات فایول صنعتگر میدانند. .در بحران مدیریت همین بس که هیچگاه تحصیلکردههای مدیریت به مدیریت نمیرسند! اغلب مدیران موفق کسانی هستند که از رشتههای دیگر برخاستهاند و هرچند برای خالی نبودن عریضه چند واحدی هم مدیریت پاس کردهاند. مهندسان در رده اول غصب مناصب مدیریتی هستتند بعد از آنها پزشکان وکلا و حتی کارگران حضور دارند. دلایل عمده این بحران هویتی در مدیران نادیده گرفتن حقایق و اصول است. حقایق و اصول دارای محدودیتهایی است که رعایت آن بسیار مشکل است. مثلاً برای یک زندانبان رعایت اصول اخلاقی آن است که با زندانی که اسیر اوست بد رفتاری نکند ولی نفس سرکش انسان تا به آن حد وحشی میشود که زندانبانان از اینکه یک زندانی با دستبند را بیشتر کتک میزنند احساس قدرت و غرور میکنند. این فقط برای زندانبانان نیست یک سرکارگر هم که تعدادی کارگر را اسیر خود میبیند به آنان ستم میکند و کار زیادی از آنان طلب میکند. مدیریت هم به همین منوال است براساس اصول اخلاقی هرچه مقام انسان و موقعیت او بالاتر میرود باید متواضعتر و افتادهتر باشد و با زیردستان خود مهربانتر باشد شهریار میگوید : به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست با اسیر کن مدارا. در جنگ ها همه قانونهای همه کشورها در تمام کنوانسیونها حکم میکنند که به افراد غیر نظامی بالاخص کودکان و زنان و پیران کاری نداشته باشند ولی کو جنگجویی که در سر هوای تجاوز به زنان و کودکان را پس از غلبه نداشته باشد؟ شاید اصلاً انگیزه پیوستن خیلیها به سپاهیان فقط غارت اموال و تجاوز به عنف باشد. مدیریت نیز اگر در بحران نباشد باید که حریم خصوصی مردم را رعایت کرده با مرئوسین خود مدارا کند ولی میدانیم در علوم امروزی مدیریت یعنی همان تفکرات یخ زده دهه شصت کسانی مدیران موفقی هستند که جاه طلبی بیشتری داشته باشند. در هیچ یک از کتاب اصول مدیریت علمی ! صحبتی از روایات و آیات رحمانی نیست ولی تا جا دارد از اصول مارکسیسم و ماکیاولیسم بحث میشود! برای روشن شدن بحث ما اگر به نوجوانان خود بخواهیم هر آموزشی را بدهیم آنها آموزشهای خود را دارند! سالها انگلیسی میخوانند ولی آیا بعد از فراغت از تحصیل میتوانند انگلیسی صحبت کنند؟ سالها عربی میخوانند هکذا! تاریخ میخوانند ولی یکی از قهرمانان تاریخی هم در ذهن آنها نیست اگر غیر از معلم کسی سؤالی بکند بلد نیستند و معلم هم که سوال میکند باید بگوید از کدام صفحه یا از کدام درس است . اما همین نوجوان وقتی از او نام فوتبالیستهارا بپرسید حتی نیمکت بوندس لیگا نشینان راهم میشناسند ! از هنرپیشهها حتی میدانند که در خانهشان چطور لباس میپوشند و نام بازیهای رایانهای راهم مثل طوطی برای شما میگویند! البته این نه تقصیر نوجوانان است ونه به گردن آموزش و پرورش این ماهیت بحرانزدگی بشر است . ما میبینیم جنگ تئوریها تا آنجا پیش میرود که خواندن کتب دهه شصت و یا کتبی که در سال جاری چاپ شده باهم تفاوت دارد. کتب جاری اگر همان عکسهای کلیشهای دهه شصت را نداشته باشد اصلاً علمی محسوب نمیشود! حتی اگر مارک آمریکائی داشته باشد و حتی اگر از دانشگاه هاروارد منتشر شده باشد. مغزهای یخ بسته مدیریت خوانان و مدیریتدانان تا آنجا پیش میرود که هرگونه نظریه پردازی که در چهارچوب دهه شصت نباشد را بدعت خوانده و آن را تحلیل آبکی نام گذارند. هماکنون کم نیست کتب مدیریتی که از احکام اسلامی نشأت گرفته ولی برای این یخ زدهها، قال المایو و قال التیلور از قال الباقر و قال الصادق مهمتر و علمیتر است. اصلاً گفتار معصومین را یک مشت نصیحت میدانند که در عرصه دانش نباید وارد کرد. در سمینار هدفمندی یارانهها، مهندس جلوداری بعد از سی و سه سال از انقلاب اسلامی گذشته میگوید اگر قرار است که بانکی تأسیس شود باید نظام ارزشی اسلام را قبول کند! والا هرروز ما شاهد رویش یک بانک جدید هستیم که فقط هدفشان سود آوری است. پول مردم را جمع کنند بعد در کلاردشت یا چالوس گرانفروشی کنند به نام صنعت و تولید! اینکه نمی شود بانکداری اسلامی! یا رییس بازرگانی بانک تجارت فقط در فکر این باشد که مردم یارانهها هم نگیرند و آن را به سیستم بانکی بسپارند تا در چنین پروژههایی سرمایهگذاری کند! این نوع سوء استفاده از هدفمند سازی یارانه یعنی معکوس کردن هدف یعنی با اینکه تمام هم غم دولت این است که پول مستقیم به مردم برسد اینها باز هم به دنبال غیر مستقیم کردن مردم در دسترسی به منابع مالی هستند. هنوز این رییس باز گانی فکر میکنند بانکهای جهان همان بانکهای دهه شصت است، گویا این همه ورشکستگی بانکها هنوز حتی با گوش او برخورد نکرده است.