یکی از دلایل مهم جنگها و درگیری ملل بر اساس خود علم باشد! علمی که نافع نباشد باعث ضرر میشود و بالاترین ضرر هم ایجاد درگیری و جنگ است. این نوع جنگ شاید سختترین جنگها و مرموزترین آنها باشد
زیرا که جلودار آن، عقلاً علمای یک قوم یا ملت هستند و ممکن است هر کسی توانایی شناخت آن را نداشته باشد و زمانی آن را حس میکند که دیگر کاری از دست او بر نمیآید، مثلاً در جنگ چالدران، ترکیهی عثمانی به سلاح آتشی یا اسلحهی گرم مجهز بود ولی ایرانیان با شمشیر یا سلاح سرد میجنگیدند و دلیل علمی داشتند: "استفاده از اسلحهای که از دور انسان را میکشد، نامردی است" بدیهی است نتیجهی آن هم شکست ایرانیان بود اگر چه رشادت سربازان به حدی بود که عثمانی با اینکه پیروز شد ولی جرأت نکرد خیلی داخل ایران شود. کشف سلاح و مهمات جدید یک بحث علمی ولی پذیرش آن توسط مردم یک بحث علمایی است! امروزه بمب اتم نیز چنین سرنوشتی دارد. کشف و تولید آن کار یک عده از دانشمندان است و جامعهپذیر کردن آن به درست یا غلط، کار عدهای دیگر. در اسلام هم تفسیر آیاتی مثل "وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ" (هر چه در توان دارید برای مقابله با دشمن آماده کنید)، به عهدهی مجتهد جامعالشرایط است. با اذن اوست که هر نوع سلاح، تولید و استفاده میشود. حتی تخصصیتر از آن علم جنگ است که در دانشگاههای جنگ تدریس و یا در رشتهی روانشناسی و علوم انسانی به آن پرداخته میشود که برخی از آنها مدون شده و برخی نیز استنباط شخصی است. مثلاً قبل از انقلاب اسلامی همین ۵ کشور فعلی غربی جمع شدند و با شور و مشورت، دو نفر را به نمایندگی از جانب خود برای دیدار حضرت امام خمینی (ره) فرستادند تا ایشان را مجبور کنند نخست وزیری بختیار را قبول کند. مخصوصاً نمایندهی آمریکا با بدترین حالت امر کرد که باید امام خمینی (ره) حرف او را بپذیرد! اما امام خمینی (ره) خیلی آرام زیر درخت سیب نشسته بود در حالی که دو موضوع را گوشزد میکرد. امام (ره) به نمایندهی آمریکا گفت: "اولاً شما کی هستید که راجع به مصالح ایران حرف میزنید؟ نمایندگی از مردم دارید یا ایرانی هستید؟ من که از ایران میگویم این گذرنامه و این شناسنامهام، ایرانی هستم و حق دارم نسبت به ملت خود ابراز همدردی کنم. ثانیاً هنوز در ایران، مشاوران شما زیاد هستند، کاری نکنید که اشارهای کنم تا به حساب آنها برسند". نمایندهی آمریکا که پرمدعا بود، با خودش گفت: "او مگر دورهی عالی دافوس را طی کرده؟" و سرش را پایین انداخت و رفت! واقعاً امام (ره) که در زمان خود، سازمان سیا، موساد، کاگب و اینتلیجنس سرویس را قفل کرده بود، در کدام دورهی عالی ضد جاسوسی شرکت داشته و یا در کدام دانشگاه، واحدهای پدافند غیر عامل را گذرانده بود؟ روشهای امام (ره) همیشه و همه جا یک روند مشخص داشت و تمام آنها منتهی به پیروزی شد. آن روش این بود که میگفت: "ما به تکلیف عمل میکنیم و منتظر نتیجه نیستیم و بالطبع وقتی صد آمد، نود هم پیش ماست".
موضوع علم نیز یکی از روشهای جنگافروزی است. این روش در شکل مناظرهها خود را نشان میدهد اما از ابتدا با طرح تئوریهای مبدأ طراحی سیستم جنگ دایم یا مبارزه برای پیروزی آغاز میشود. مثلاً علوم الهی سعی دارند ثابت کنند که بشر علاوه بر جنبهی حیوانی، دارای ابعاد معنوی نیز هست اما علوم غیر الهی سعی دارند اثبات کنند که فقط جنبهی حیوانی وجود دارد و لاغیر. مبارزهی پوزیتویسم و مکتب اصالت اثبات، همین جنگ را آغاز کرد و مدتها در اروپا با ادعای آزادی تمام عقاید علمی، غیر خود را ریشهکن کرد. هر چیزی غیر از اثباتگرایی، غیر علمی و غیر قابل قبول بود. اما آنها غافل بودند که اثباتگرایی، خود بر مبنای ایدهآلگرایی استوار شده است، یعنی مبانی پوزیتویسم؛ همگی عقلی و فلسفی بودند، نه اثباتی و این دور باطل همان دور باطلی است که کلیهی دروغگویان بیاعتقاد به خدا در آن گیر میافتند! مثلاً طرح نسبی بودن اشیا که حتی به نسبی بودن اخلاق هم منجر شد، از همین قماش است. آنها میگویند همه چیز در حال تغییر است و لذا چیزی به نام اخلاق، وجدان و شرف که تعریف ثابتی داشته باشد وجود ندارد. چیزی که زمانی بد بوده ممکن است در اثر تحول، خوب به نظر آید! مثلاً اگر برهنگی زن در دوران باستان بد بوده، در دوران تجدد خوب است! مانند اینکه زیرجامه پوشیدن در خیابان زشت است ولی در خانه خوب است. فلسفهی تغییر که اساس علم جدید را تشکیل میداد، خود مبتنی بر ثبوت است و یا در واقع اثباتکنندهی عدم تغییر است. زیرا هر تغییری در مقابل یک شیء ثابتی قابل درک است. مثلاً اگر تمام جهان هر روز ۱ درصد در حال بزرگ شدن باشد، حتی خطکشهای ما هم یک درصد بزرگ میشوند و ما این تغییر یا بزرگ شدن را احساس نمیکنیم! این امر فقط موقعی قابل درک است که خطکش ثابت باشد و بقیه چیزها متغیر، آنگاه میتوانیم بگوییم هر چیزی چه مقداری تغییر کرده است. علم در واقع، آن ثابت لم یزلی را نادیده میگرفت و لذا همه چیز خود را بر دور باطل بنا میگذاشت. یا اینکه علوم دینی، پدر جد بشریت را یک انسان پاک مانند حضرت آدم (ع) معرفی میکرد ولی علوم دیگر به دنبال آن بودند که یک پدر میمونی برای او پیدا کنند! یا حتی یک پدر تک یاختهای آن هم از میان کرمها و جلبکها. اینکه بشر به وسیلهی علم تحقیر میشد، حد و مرز نداشت تا جایی که بمب اتم به وجود آمد تا تمام ضعیفها را بکشد و فقط قویها بمانند. زیرا قانون جنگل حکم میکرد که هر ضعیفی طعمهی یک قوی شود و ضعیفان، حق زنده ماندن نداشته باشند: "برو قوی شو اگر راحت جان طلبی- که در قانون طبیعت ضعیف پایمال است".