مذاکره، شکست و یا پیروزی در آن با حملهی نظامی ارتباط مستقیم دارد. مثلاً علت حملهی آمریکا به عراق این بود که در مذاکرات با صدام به نتیجه نرسید، زیرا آنان میگفتند صدام دارای سلاحهای کشتار جمعی است
ولی صدام قبول نمیکرد و لذا به این کشور حمله کرد تا سلاحهای کشتار جمعی را پیدا کند، به مردم نشان دهد که آمریکا طرفدار مردم است و با کشتار مردم توسط سلاحهای کشتار جمعی مخالف است. اگر چه هر چه جستوجو کردند، چیزی پیدا نکردند ولی این موضوع روشن شد که اهمیت مذاکره تا چه حد است. البته بعضی مذاکرات پیش از جنگ نظامی است و برخی از آنان بعد از جنگ. مثلاً مذاکرات رهبران آمریکا (روزولت)، انگلیس (چرچیل) و روسیه (استالین) در ایران، کشورمان را به عنوان پلی برای پیروزی مطرح کرد ولی تقسیم بر سه شد؛ شمال ایران برای روسیه، جنوب برای انگلیس و حد فاصل آن هم برای آمریکا! لذا باید روند تطبیقی مذاکره و عناصر آن خوب شناخته شود تا این فجایع به بار نیاید. از نظر علمی اختلافات بشری چهار راهحل دارد که شامل: 1- صرف نظر، 2- مصالحه، 3- مذاکره و 4- جنگ میشود.
یعنی راهحل نظامی همیشه در آخر باید باشد و به عنوان گزینهی نهایی مطرح شود. گزینهی اولیه هر اختلافی صرف نظر است. مثلاً ایران و امارات بر سر سه جزیرهی ایرانی اختلاف دارند. هر از چند گاهی امیر قطر، تک مضرابی میآید و میگوید که این سه جزیره متعلق به قطر است و مسؤولان ایرانی از این حرف آنان صرف نظر میکنند و در واقع، با مصاحبههایی که انجام میدهند، به آنان پاسخ میدهند. لذا این موضوع تا مرحلهی گزینهی نظامی، فاصلهی زیادی دارد. در موضوع حق ایران در اروندرود، هیرمند، خلیج فارس، دریای عمان و حتی دریای مازندران نیز وارد مرحلهی دوم شدهاند، یعنی کمی دشمن، پر زور است؛ دریای مازندران که بین ایران و شوروی سابق به صورت پنجاه پنجاه تقسیم شده بود، با فروپاشی شوروی، سهم ایران به یکپنجم کاهش یافت ولی آنان به این یکپنجم هم راضی نیستند و مسؤولین ایرانی زور میزنند تا یکپنجم را بقبولانند. طبق آخرین اظهار نظرها گفته شده که ایران از سهم یکپنجم خود کوتاه نمیآید! و این نتیجهی طبیعی عقبنشینی ایران از پذیرش قسمتهای جدا شده از خود است. اگر ایران، منطقهی جدا شدهی قفقاز را که بر اساس قرارداد ننگین ترکمانچای (که برای اینها دیگر ننگین نیست! بلکه قانونی و قابل قبول است) پس میگرفت، سهم دریای مازندران هم افزایش مییافت!
بنابراین یک اشتباه در محاسبات سیاسی، اشتباهات دیگر را نیز در پی دارد و باعث میشود حق خود را هم به مصالحه بگذارند! همین حادثه، در مورد حقوق هستهای اتفاق میافتد؛ حق مسلمی که نه تنها صرف نظر (قبول پادمان و تعطیلی سایت هستهای) و مصالحه میشود (طول کشیدن راهاندازی سایتهای انرژی اتمی)، بلکه حتی در مذاکره نیز همیشه همراه با خواهش و تمنا بوده است. مذاکرهکنندگان غالباً برای تفریح در اروپا به جلسات میرفتند و رؤسای وقت هم در نماز جمعه از غرب خواهش میکردند که به ایران، زیاد زور نگوید! حادثهای که اتفاق افتاد و مردم راهی انتخاب کردند و کسی را برگزیدند که به این جریان خاتمه دهد. دیدیم که انتخاب احمدینژاد فقط به خاطر موضع محکم او در قبال حق هستهای بود و حرفی که او میزد، درست در نقطهی مقابل مذاکرهکنندگان قبلی بود: نه به تفریح در اروپا فکر میکرد (مانند ناصرالدینشاههای امروزی که در ایران، لباس روحانی میپوشیدند و در زمان حضور در اروپا با موهای رنگ کرده و شلوار لی ظاهر میشدند) و نه از غرب خواهش میکرد. بلکه کاملاً تحکمآمیز و از جانب یک ایران ابرقدرت حرف میزد. در مذاکرهی اخیر علاوه بر خرید زمان، دو برگ برنده نیز در دستان مذاکرهکنندگان بود؛ شهادت استاد انرژی هستهای و تولید انبوه کیک زرد. این دو برگ باعث شد تا مذاکره به محاکمه تبدیل شود و مذاکرهکنندهی ارشد ایرانی گفت که 5+1 باید در مقابل ترور دکتر شهریاری محاکمه شود، زیرا آنها میخواستند در آستانهی مذاکرات ملت ایران، دانشمندان هستهای را بترسانند و امتیاز بگیرند. از همین موضع است که از ظهور یک جنگ تمام عیار جلوگیری شد. مخالفان احمدینژاد از همه بهتر میدانند که گزینهی نظامی، کاملاً آماده و در دستور کار بود و آمریکا و همدستان او تمام مراحل و دستورات حمله را نیز صادر کرده بودند تا مانند عراق و افغانستان ناگهان به ایران حمله کنند، ولی این مذاکرات مانند آب بر روی آتش دشمن را مات کرد. البته باید دانست که خواست و اراده ملت بود که مسؤولین را به این سمت سوق داد و مردم مانند همیشه جلوتر از مسؤولین با شعارهای تند خود آنها را هدایت میکردند و اکنون دشمن نه تنها در میدان مذاکرات زمینگیر شده بلکه گزینهی نظامی را فراموش کرده است. وقتی رییسجمهور میگوید که ما اعضای شورای امنیت را به محاکمه خواهیم کشاند، این مسألهی سادهای نیست. کسی تاکنون چنین حرفی نزده و نمیتوانسته بزند، ایشان با چه پشتوانهای این حرفها را میزند؟ جز با اعتماد به ملتی بزرگ با پشتوانهای چند هزارساله؟ شورای امنیت که سهل است، امام خمینی (ره) سی سال پیش فرمود که اسلام، تمام ابر قدرتها را به خاک مذلت مینشاند. اکنون راز و رمزهای این حرف پس از سی سال گشوده میشود. آیا مسؤولین در این مدت در خواب بودند یا حرفهای امام خمینی (ره) را نمیفهمیدند یا از ترس آنها توجیه میکردند و یک شعار تو خالی یا حداکثر حرفی برای ازدیاد روحیه معرفی میکردند؟ این یک واقعیت است که ایران ابرقدرتی متواضع است و دشمن هرگز نمیتواند به گزینهی نظامی فکر کند، زیرا تنها یک بازوی کوچک آن به اسم حزباله لبنان در 22 روز، مجهزترین ارتش دنیا را شکست داد. "اللهاکبر المستقبل للإسلام" حرفی است که 60 سال پیش سید قطب، رهبر اخوانالمسلمین مصر زد و اکنون میبینیم که راست گفته است.