جنگ شهری یکی از ترفندهای جنگ نرم و یا در واقع، ادامهی آن میباشد که باید زوایای آن را شناخت و از آن برای پدافند غیر عامل، بهرهای درست برد. اگر برای حمله در جنگ کلاسیک، نیروها سه به یک باید باشند،
سه برابر نیروی حریف لازم است تا حمله آغاز شود؛ یک برابر برای مقابله به مثل، یک برابر برای تصفیه و پاکسازی، یک برابر هم برای استقرار، اما در جنگ شهری این نسبت به ده برابر میرسد یعنی برای مقابله با جنگ شهری، اگر نیروهای شورشگر 10 نفر باشند، برای مقابله با آنان باید صد نفر آمادگی داشته باشند. جنگ شهری بر دو نوع است؛ یکی قبل از جنگ واقعی، یکی بعد از جنگ. مثلاً نیروهای شورشگر ممکن است مدتی سکون اختیار کرده و به صورت آتش زیر خاکستر یا صلح مسلح عمل کنند، یعنی به تهیه و انبار سلاح و مهمات بپردازند. در این حالت، آغازگر جنگ شهری منتظر فرصت میماند و یا میتواند هر لحظه که خواست، جنگ را شروع کند، اما در نوع بعد از جنگ واقعی، آغازگر برای رهایی شهرش از اشغالگران میجنگد و یا اشغالگر برای تکمیل محاصرهی خود اقدام به جنگ شهری میکند. به دلیل اهمیت این موضوع، اکنون جنگ شهری به عنوان یک تئوری یا اصول علمی مبارزه در بسیاری از دانشگاههای جنگ تدریس میشود. در گذشته نیز کتابهایی به فارسی ترجمه شده بود که اغلب آنها را فردی به نام علی میهندوست از منابع خارجی ترجمه میکرد. اکنون مردم خاورمیانه بیش از همه درگیر این جنگ هستند، چه در فلسطین که اسراییلیها شهرها را اشغال کردهاند و چه خود فلسطینیها که هر از چند گاهی به جنگ پارتیزانی روی میآورند. در عراق یا افغانستان نیز تقریباً همه روزه جنگ شهری، چه از سوی اشغالگران و چه از سوی پارتیزانها در جریان است. در جنگ جهانی اول یا دوم هم جنگ شهری یا ارتش سری برعلیه نازیها در اغلب کشورها شکل میگرفت. در ویتنام و کره جنوبی و مناطق بحرانزدهی آفریقا یا آمریکای جنوبی، چریکهای شهری حضور داشته و برخی از آنها به اسطوره نیز تبدیل شدهاند. در جنگ شهری حتماً باید از سلاحهای سبک و پرسر و صدا استفاده شود. در واقع، سلاح در این جنگ یک بمب کشنده نیست بلکه یک بلندگو و وسیلهای تبلیغی به شمار میآید. تبلیغ از آن جهت که به طرفداران خود، روحیه و به مخالفان خود هشدار دهد. مثلاً وقتی یک وزیر یا وکیلی را میکشند و یا او را ترور بیهدف میکنند، در واقع کشتن او ملاک نیست بلکه نحوهی بهرهبرداری از آن ملاک است. در اوایل انقلاب ما شاهد این جنگها بودیم که به ترور شهید بهشتی و واقعهی حزب جمهوری و نخست وزیری انجامید. در واقع دشمن یا گروه داخلی و ستون پنجم که به منافقین شهرت یافتند، میخواستند با این ترورها، ترس و وحشت در نیروهای خط امام ایجاد کنند و آنها را از راهی که میروند، بترسانند، اما امام (ره) با اینکه دانشگاه جنگ درس نخوانده بود و دکترای روانشناسی عمومی هم نداشت، با استفاده از شیوههای مکتبی و عملکرد ائمه توانست این حرکت را معکوس کرده و از آن برای ضد تبلیغ استفاده کند. تا جایی که حتی نیروهای قبلی که معتقد به این ترورها بودند، به تشکیک میرسیدند. مثلاً من یادم هست که ما در زمان شهادت شهید مطهری، در دانشگاه تهران و دانشکدهی مدیریت، انجمن اسلامی داشتیم. تبلیغات به وسیلهی دکتر پیمان برعلیه شهید بهشتی و مطهری زیاد بود و دکتر پیمان از شهید بهشتی به عنوان گردنکلفت انقلاب نام میبرد. وقتی شهید مطهری ترور شد، من به بچههای انجمن اسلامی گفتم که یک پلاکارد بزنیم و شهادت استاد را تسلیت بگوییم! آنهایی که در انجمن اسلامی بودند، گفتند: "اول باید ثابت شود که شهید بوده"؛ یا وقتی در کلاسی در سازمان هواشناسی درس میدادم و تقریباً تمام کارکنان در سالن عمومی در آن کلاس حضور داشتند، یکی از شاگردان شیرینی پخش کرد که شهید رجایی بالاخره ترور شد! حالا خیلی از همان افراد مسلماً از این کارشان شرمنده شدهاند و حتی شاید دو سه روز بعد، با شنیدن سخنان و استدلالهای امام (ره) از عقاید خود برگشتند. لذا در جنگ شهری، حمایت مردمی از اهمیت بالایی برخوردار است، یعنی متقابلاً بین جنگ شهری و حمایت مردمی یک رابطهی تعاملی وجود دارد. اگر مردم از جنگ شهری حمایت نکنند، جنگ شهری فوراً فروکش میکند، اما اگر حمایت کنند ممکن است طول بکشد و به مرحلهی جنگ خیابانی نیز تبدیل شود. در بررسیهای به عمل آمده معلوم شده که آگاهی مردم از اهداف پنهانی مسؤولان جنگ شهری مانع از حمایت از آنها میشود. یعنی اگر مردم بدانند که شروعکنندگان جنگ شهری که شعار حمایت از مردم را میدهند، در عمل، مردم را احمق فرض کرده و مایلند خودشان به جای مردم تصمیم بگیرند، بزرگترین ضربه بر آنان وارد میشود، اما اگر برعکس متوجه شوند که آنها حقیقتجو هستند، حمایت بالا میگیرد. مثلاً در مدینه، خیابان بزرگی به نام امام علی (ع) وجود دارد که از نزدیکیهای حرم پیامبر (ص) تا نخلستانهای مدینه کشیده شده است. در صدر اسلام وقتی ایرانیان شکست خوردند و سران آنها اسیر شدند، خلیفهی دوم دستور داد تا این اسرای جنگی را در همین نخلستانها اسکان دهند. مقامهای بلندپایهی ایرانی در این نخلستانها به صورت کپرنشینی در نهایت فقر و فلاکت زندگی میکردند. تنها کسی که به این افراد کمک میکرد، حضرت علی (ع) بود که شبانه، انبان نان را بر دوش میگذاشت، مخفیانه این راه طولانی را طی میکرد و به اسرای ایرانی، نان وغذا میرساند. این کمکها چنان علقهای ایجاد کرد که ایران با آن عظمت، تابع این امام همام شد. اکنون نیز در کشور عراق اغلب کسانی که مسؤول هستند، از اسرایی بودهاند که در اردوگاههای ایران از مسؤولان ایرانی، مهر و محبت دیدند