کشتن انسانها در میدان جنگ و معرکه قانونی است که تمام ملتها و آیینها آن را قبول دارند ولی کشتن در غیر میدان جنگ یا در جنگ نرم با عنوانهای مختلف تأیید و تکذیب شده است، لذا با یکدیگر فرق دارد.
مثلاً طبق قوانین جنگی در معرکه، شخص میتواند طرف مقابل را گردن بزند یا دست و پای او را قطع کند، اما همین که از معرکه فرار کرد یا از آن دور شدند که میدان جنگ به آن اطلاق نمیشد، حق تعرض ندارد. در خارج از میدان جنگ، کشتن انسانها حرام است و نام آدمکشی به خود میگیرد البته قتل، شکلهای مختلفی دارد: قتل مقدس و نامقدس. کشته شدن هم به همین ترتیب، مقدس و نامقدس است. مثلاً قتل برای دفاع از خانه یا ناموس یا وطن، مقدس است؛ پس اگر دزدی به خانه شما آمد یا دست ناپاکی به سوی ناموس، دراز شد یا دشمن به خاک وطن حمله کرد و راهی جز کشتن برای دفع این فتنه نبود، کشتن، جایز و مقدس است. در این مواقع، مقتول معمولاً نامقدس است. یعنی هیچ کس حمله کردن را دوست ندارد و جنگ به معنای آغازکننده نیز مذموم است، اما دفاع، مقدس است. دفاع از جان و مال و ناموس، واجب شرعی است و وظیفهی همگانی است؛ برعکس آنکه جهاد فقط وظیفهی مردان است، آن هم با اذن امام معصوم (ع). به گفتهی حجتالاسلام مرتضی نصیری، امام حسین (ع) با کشته شدن خود و یارانش، خرج سنگینی روی دست خدا گذاشته که خداوند، هم او را دوست دارد و هم میخواهد به گونهای آن را جبران کند. این نوع کشته شدن بهترین نوع است و به همین مناسبت سالار شهیدان لقب میگیرد و قاتل او شقیترین افراد محسوب میشود. هر چند که برخیها میگویند آنقدر حسین (ع) آقاست که ممکن است از تقصیر قاتل خود نیز بگذرد و او را ببخشد! و به تعبیر جبریون او باید امام حسین (ع) را میکشت! البته این توجیهات به دلیل خارج از گود بودن است وگرنه اگر امام حسین (ع) قاتل خود را هم ببخشد، نمیتواند هتک حرمت به اهل بیتش را نادیده بگیرد.
از جنبهی مقدس بودن کشتن یا کشته شدن که بگذریم، جنبههای منفی آن مخصوصاً در زمان معاصر بسیار پیچیده شده است. شاید اولین کسانی که به صورت جمعی و خارج از میدان جنگ و در واقع، دست بسته و دست خالی کشته شدند، یهودیانی بودند که ادعا میشود در کورههای گاز کشته میشدند. شصت نفر، ششصد نفر یا 6 میلیون نفر کاری نابخشودنی بود. اگر چه شاید از سوی مجریان و طراحان بهتر از گیوتین! بوده و اشخاص، بیسر و صدا و با لبی خندان به استقبال مرگ میرفتهاند. همین توجیه را گیوتین، مخترع سلاح مرگباری که به نام خودش هم ثبت شده، داشت.
وی میگفت: «اعدام با گیوتین به علت سرعت و تیزی تیغ، هیچگونه ناراحتی برای مقتول نداشته است.» مانند همین را مخترعان صندلی الکتریکی دارند! آنها میگویند: «بدون اینکه خونی بریزد افراد کشته میشوند.» این در واقع، عکسالعمل متجددی به قتلهای وحشیانهی قرون وسطایی بود. ابتدا حقوقدانان و یا سیاسیون غرب در اعتراض به احکام الهی، هر نوع اعدام را وحشیگری علیه بشریت خواندند و آن را از دیوان و دفتر قانونی پاک کردند، اما وقتی زندانهای الکاتراز و آن همه جانیان را ملاحظه کردند که به خرج دولت در زندانها زندگی میکنند و از همان داخل زندان، قتلها را رهبری میکنند و یا مرتکب قتل میشوند، به جای اعتراف به اشتباه خود و صحیح بودن قصاص در ادیان الهی به مرگ الکتریکی، بیولوژیکی، شیمیایی و پزشکی روی آوردند! که آخرین دستاوردهایشان، زندان گوانتانامو و زندانهای مخفی سیا در سراسر جهان با مرگهای مشکوک است. مرگهای مشکوک در واقع مشکوک نیستند. همه میدانند که کار کیست، ولی جرأت ابراز آن را ندارند. مثلاً در ایتالیا وقتی چند ماشین میایستند و چند نفر را جلوی مردم به رگبار میبندند، معنایش این است که همه میدانند ما چه کسی هستیم و کسی هم جرأت نطق کشیدن ندارد وگرنه به سرنوشت همینها دچار خواهد شد. در آمریکا وقتی دانشآموزی معلمان را به رگبار میبندد، این هشدار اوست که معلمها مواظب باشند و زیاد، دانشآموزان را تحت فشار قرار ندهند. لذا بسیاری از قتلها ماهیت قتل ندارند، بلکه ماهیت تبلیغاتی دارند. برخی از قتلها نیز جنبهی تفننی دارند. مثلاً شخصی که ثروتمند است و برای جریمه دادن مشکلی ندارد با اشخاص ممکن است شوخی کند تا جایی که جان آنها را نیز به خطر بیاندازد. این روش کشتن در واقع یک نوع بازی با مقدمهی طولانی همراه است. درست مانند گربه که در انتظار موش مینشیند و از این حوصله، نه تنها خسته نمیشود که لذت میبرد و بعد از گرفتن موش هم عجلهای برای خوردن آن ندارد، بلکه با او بازی میکند تا اشتهایش باز شود و کم کم او را میخورد. برخی اشخاص هم قاتل بالفطره هستند و از کشتن افراد لذت میبرند و هم استفادهی مادی و هم درآمد، کسب میکنند زیرا با کشته شدن یک نفر، رقیب از بین میرود و راه، بازتر میشود و فوت و فن جدیدتری برای کشتن افراد ایجاد میشود. مثلاً اصغر قاتل در گذشته، کودکان بسیاری را کشته بود، ولی هرگز از این کار خود توبه نکرد و پشیمان نشد. این سادیسم روانی یا مازوخیسم در زندگی زناشویی، بیشتر نمود دارد. برخی زنان، همسران خود را تا حد مرگ آزار میدهند و با اینکه اهل فسق و فجور نیستند، طوری لباس میپوشند یا رفتار میکنند که شوهرشان برانگیخته شود و بعد او را به شکاک بودن متهم میکنند و زندگی را بر او جهنم میسازند تا او دست به خودکشی بزند یا مردانی که اهل تجدید فراش و اداره کردن بیش از یک زن نیستند، دایماً این موضوع را در خانه تکرار میکنند تا همسر خود را دق مرگ کنند. عاقبت هم میگویند او بیش از حد حسود بود و با اینکه مردش کسی را زیر سر نداشت، ولی او فکر میکرد شوهرش در حال خیانت به اوست. کتک زدنها و دست و پا شکستنها نمونههای کمرنگتری از این نوع بیماری جنون آنی یا مازوخیسم است. دختری با اینکه پاک است ولی طوری رفتار میکند تا پدر و مادرش او را کتک بزنند و یا پدر و مادری که بیجهت به دختران و پسران خود شک میکنند، ممکن است اگر موقعیت دست بدهد، آنها را بکشند.