شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى
شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى

خونخواهی

انتقام و یا خونخواهی، اساس بسیاری از رفتارهای انسانی را تشکیل می‌دهد. خون‌بها راهی برای رهایی از این رفتار است که اندیشیده شده تا حلقه‌های فزاینده‌ی خونخواهی را قطع یا آن را کنترل کند.

 به گفته‌ی شبچراغ بخت‌آور، شاه سابق برای خون‌بس یا اتمام کینه‌ها با فوزیه بختیاری ازدواج کرد ولی اطرافیان به این خون‌بس پایبند نبودند؛ لذا گوهری به نام شبچراغ را دزدیدند و به گردن او انداختند؛ شاه هم او را طلاق داد! گاهی خونخواهی اصولاً لازم و یا واجب است. توابین نیز بعد از شهادت امام حسین (ع) برخاستند و داعیه‌ی خونخواهی داشتند. شعار یا لثارات الحسین در قیام مختار از همین جا نشأت گرفته بود. بعد‌ها که زیارت عاشورا از زبان ائمه‌ی دیگر نقل و ورد زبان مردم شد، گفت که امام حسین (ع) خرج سنگینی به روی دست خدا گذاشته و خود خدا خون‌بهای حسین (ع) است و بسیاری تعبیر کرده‌اند که حسین (ع) خون خدا بود که بر زمین ریخته شد و بسیاری دیگر گفتند این حسین (ع) بود که با پاشیدن خون کودک خود به آسمان، خون شهید را یک ودیعه‌ی آسمانی و الهی معرفی کرد که باعث بیداری وجدان‌های خفته می‌شود. اصولاً از دیدگاه مثبت، اگر خونی ریخته نشود، نهضتی برپا نشده و حقی اثبات نمی‌شود. فرق یک فتنه با یک انقلاب نیز همین است. در فتنه تا شیلا و ژیلا از خواب بیدار شوند و به صحنه بیایند، همه چیز را باد برده است، اما در انقلاب، خوابی وجود ندارد. نباید تصور کرد که صحنه‌های تئا‌تر زندگی، یک خواب و خیال بوده و یا گفت که یک نقشه‌ی از پیش طراحی شده است. حتی اگر این سناریو‌ها نیز از قبل نوشته شده باشد، اهمیت هر کس به اندازه‌ای است که نقش خود را واقعی‌تر بازی کرده و به آن نقش افتخار و حس نقش را به طور کامل پیاده کند. برای همین است که امام حسین (ع) وقتی به لحظه‌ی شهادت نزدیک می‌شود می‌فرماید: "رضا به قضائک" یعنی خدایا می‌دانستم این نقش برای من در نظر گرفته شده ولی من از این امر خوشحالم و امیدوارم نقش خود را خوب ایفا کرده باشم. حتی اگر در تاریخ، تمام نقشه‌ی راه را از قبل طراحی کرده باشند که چنین است، مهم آن است که به این راه راضی باشند نه این‌که با زور و قضا و قدر به این راه بروند. به گفته‌ی سیدغفار غفار‌زاده، در فیلم «لیلی با من است»؛ به خوبی نشان داده شده که باید انسان وظیفه‌ای را اجرا کند ولو آن‌که خودش نخواهد یا اراده نکند! اما مهم این است که بخواهد و آگاهانه عمل کرده و حتی با تمام هوش و حواس خود در آن، ظریف‌کاری کند تا طراح این نقش نیز به شعف آید. وقتی نقش مختار به فریبرز عرب‌نیا داده می‌شود، در واقع میلیون‌ها ساعت وقت و دقت و عمر مردم به او سپرده شده و او یکه‌تاز عرصه‌ی رسانه‌ی ملی در برخی ساعات می‌شود. انتظار از او چیست؟ آیا باید صحنه و همه چیز را بازی و روخوانی و کاری تصنعی ارایه کند یا با حس خود در این نقش بدمد؟ تا جایی که همه فراموش کنند این فریبرز عرب‌نیاست. بر اساس گزارش مصطفی میانجی از مراسم بزرگداشت چهره‌های ماندگار در کاخ موزه‌ی سعد‌آباد، آن‌جا هم معلوم شد که ماندگار‌ترین چهره‌ها آن‌هایی نبودند که می‌خواستند ماندگار شوند، بلکه آن‌هایی بودند که به نقش خود افتخار کردند! مثلاً موسوی گرمارودی شاعر، وقتی فرصت سخن یافت، با شعر، سخنان خود را آغاز کرد و یا استاد دیگری همه را دعوت کرد تا با خرج خودش همگی را به کویر‌نوردی ببرد!
اما این تمام جهات خونخواهی یا انتقام و شهادت نیست، بلکه جنبه‌های منفی آن نیز مهم و اساسی است. همان‌طور که سامری از اثر رد پای جبرییل کاری کرد تا گوساله‌ی طلایی از خود صدای واقعی در آورد و مردم علیه خدا شورش کردند، استفاده از خون و خونخواهی نیز گاهی مشمئز کننده است. مثلاً شما می‌بینید که بی‌دلیل و شاید بی‌منطق، یک ایرانی را به نام رهبر شیعیان لبنان می‌گیرند و سی و دو سال او را در زندان نگه می‌دارند! اساساً جبهه‌ی بین‌المللی آزادی موسی صدر به این دلیل به وجود آمد تا ثابت کند آن‌که در زندان‌های لیبی بوده نه عرب است و نه لبنانی، بلکه یک فارغ‌التحصیل حقوق از دانشگاه تهران و ایرانی‌الاصل است. شاید اگر وی در آن سال‌ها ربوده نمی‌شد اکنون این شهرآشوبی که در خاورمیانه ایجاد شده، در‌‌ همان سال‌های آغاز می‌شد و اجازه نمی‌داد که سال‌ها دیکتاتور‌های ضد ایرانی استان‌های خارجی ایران، این‌گونه خون مردم را به شیشه کنند. قذافی یک شبه دیکتاتور نشد و این همه کشتار از دیوانگی ساعتی یا جنون آنی او نیست. دست او تا مرفق در کشتار ایرانیان چه با همکاری صدام و چه بدون همکاری او فرو رفته است. این خون‌های به ناحق ریخته، روزی بر همه روشن می‌شد که واقعاً هم شد و اکنون نه زمان انتقام که زمان خون دادن بیش‌تر است. مرگ به هرحال سراغ انسان می‌آید ولی چه بهتر که این مرگ بر اثر خودکشی یا استفاده از دارو‌ها و مواد تقلبی نباشد. مقدس بودن این خون‌ها، حتی از نظر مادی هم قابل توجه است؛ بزرگ‌ترین تجارت جهانی، تجارت خون است. پلاسمای خون یا فرآورده‌های آن، پربها‌ترین داروست. سرم که از خون حیوانات تهیه می‌شود، در بدن تمام انسان‌ها جاخوش کرده و حیات مجددی به آنان می‌بخشد. سوداگران خون حتی می‌توانند با آلوده ساختن خون‌های تجاری، ملتی را بدون جنگ از بین ببرند. کسانی که ویروس ایدز را اشاعه دادند، تنها هدفشان کشتار انسان‌هایی بود که با تفنگ یا دارو‌های روان‌گردان کشته نشده بودند. نه تنها ایدز بلکه هپاتیت و دیگر بیماری‌های خونی، همه و همه از سوی سوداگران مرگ تکثیر می‌شدند و سرایت پیدا می‌کردند. اگر گفته شود هنوز درمان بسیاری از این بیماری‌ها پیدا نشده، این یک دروغ بزرگ است زیرا وجود دارد ولی اقدامی برای آن صورت نگرفته وگرنه چرا غربی‌ها یا برخی ملل صاحب نفوذ، به این بیماری دچار نمی‌شوند؟ یا در اثر دچار شدن، سریع بهبود پیدا می‌کنند؟ چرا فقط مردم آفریقا هستند که ایدز می‌گیرند و یا مردم چین هستند که سارس آن‌ها را از بین می‌برد؟ البته کسی هم منکر وجود درمان نمی‌شود، فقط می‌گویند گران است! یعنی مردم فقیر باید بمیرند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد