شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى
شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى

آینده‌پژوهی، عامل جنگ روانی

آینده‌پژوهی علم مورد نیاز انسان و خواسته‌ی تمام انسان‌هاست؛ لذا از دوران ماقبل تاریخ نیز انسان‌ها به این موضوع علاقه‌مند بودند، اما این امر بین حقیقت و اوهام تا واقعیت و دروغ یک جنگ همیشگی داشت.

 این جنگ نه از سر نادانی که از روی دانایی و بسیار دانایی بوده است. مانند این‌که اگر کسی خواب باشد با یک سر و صدا بیدار می‌شود ولی اگر کسی خود را به خواب زده باشد، مشخص است که بیدار نمی‌شود. در گذشته‌ی نه چندان دور و شاید همین امروزه نیز بسیاری از افراد برای آینده‌پژوهی، چشم به آسمان و ستاره‌های آن داشته و دارند. علم نجوم به همین دلیل بسیار پیشرفته شده بود، چون اصل این علم بر این مبنا بود که هر کسی یک ما به‌ ازا در آسمان دارد، یعنی به زبان عامیانه، هر کسی یک ستاره در آسمان دارد و باید ستاره‌ی خود را بشناسد تا بداند که زندگی او پرنور و سفید است یا تاریک و سیاه. به طور طبیعی همه به دنبال ستاره‌های پر نور بودند. شاید برای اولین بار، تمام افراد، ستاره‌ی قطبی را ستاره‌ی خود بدانند ولی بعد متوجه می‌شوند که این ستاره، عروس هزار داماد است و از آن دل می‌کنند. بنابراین به سراغ هر ستاره‌ی دیگری بروند، متوجه می‌شوند کس دیگری قبل از آن‌ها به آن ستاره دل بسته است و این‌گونه می‌شود که مبنای کشف کهکشان و راه شیری و غیره پیش می‌آید، یعنی باید ستاره‌ای یافته شود که 7 میلیارد بشر امروزی و یا میلیاردها بشر دیروزی آن را برای خود برنداشته باشند! این جنگ پیدا کردن ستاره به دو صورت پایان می‌یابد؛ یعنی یا باید ستاره‌ها را به 12 قسمت کرد و با هر ماه به یکی از آن‌ها دل بست! یا این‌که بی‌خیال ستاره‌پرستی شد و به روش‌های دیگر آینده‌پژوهی روی آورد. کسانی که راه اول را بر می‌گزینند خود را با این 12 ماه وفق می‌دهند. در ازدواج نیز به دنبال کسی که با آنان در یک ماه مشترک باشد، می‌گردند، سنگ قیمتی ماه خود را می‌خرند و انگشتر آن را به انگشت می‌آویزند و سال‌های خدا را هم دوازده تا دوازده تا طرح می‌کنند! سال موش، عقرب، مار، سگ و پلنگ... اکنون بسیاری از جوانان و پیران و حتی کودکان فقط ماه تولد یکدیگر می‌پرسند تا بتوانند خلقیات طرف مقابل را پیش‌بینی و با وی رابطه برقرار کنند. گروه دیگر که به ستاره‌ها علاقه ندارند، به زمین و یا حتی خودشناسی روی می‌آورند مثل قیافه‌شناسی، کف‌بینی، فال قهوه...؛ برخی از این کارها چاشنی علمی‌ بودن نیز دارند. مثلاً دانشمند جرم‌شناسی دستور داده بود تا جمجمه‌ی قاتلان را اندازه بگیرند و بعد گفته بود کسانی که مثلاً جمجمه‌ی آنان به فلان شکل است، قاتل خواهند شد یا دزد چه قیافه‌ای دارد و یا چه نوع دست یا انگشتانی احساساتی هستند و یا خشن و...؛ تمام این‌ها برای آن بود که مثلاً رییس‌جمهور آمریکا را از دور برانداز کنند و یا زندگی و سوابق کاندیداهای ریاست جمهوری را که غالباً دسترسی به آنان برای میلیون‌ها رأی‌دهنده مشکل است، از قیافه‌ی او تشخیص دهند! قیافه‌شناسی حتی در ازدواج، پیدا کردن شغل و یا کسب شهرت و... مؤثر بود. مثلاً برای صدا و سیما حتماً باید کسی انتخاب شود که هم، صدایش خوب باشد، هم سیمایش و چه بسا دوبلورها وقتی ظاهر می‌شوند، همه می‌گویند این صدا به او نمی‌آید! مثلاً صدای ایرج خواننده را برای فردین هنرپیشه گذاشته بودند، وقتی کسی از نزدیک با فردین هم‌صحبت می‌شد، می‌دید صدای او تقریباً زنانه است! در بسیاری از موارد پیش‌بینی‌ها درست در نمی‌آمد و فرد بعد از مدت‌ها آزمایش روی این روش آینده‌پژوهی، ناچار آن را کنار می‌گذاشت. رمال‌ها یعنی کسانی که از طریق قیافه‌شناسی می‌توانستند پیش‌بینی‌هایی بکنند و آنان معمولاً در حرکات اولیه می‌توانستند به سرعت، اعتماد طرف مقابل را جلب کنند ولی پس از مدتی وقتی حرف‌هایشان تکراری می‌شد، مورد بی‌مهری قرار می‌گرفتند. اغلب آن‌ها با وجود ادعای غیب‌گویی و امثال آن زندگی مناسبی ندارند و البته دست از توجیه نیز بر نمی‌دارند و می‌گویند که چاقو، دسته‌اش را نمی‌برد، یعنی پیش‌گویی‌هایشان در مورد خودشان صدق نمی‌کند. سعدی می‌گوید: "منجّمی ‌به خانه در آمد. مردی بیگانه را در خانه‌اش دید. دشنام داد و در هم ‌افتادند و فتنه و آشوب برخاست. صاحب‌دلی بر آن واقف شد، گفت: تو بر اوج فلک چه دانی چیست که ندانی که در سرای تو کیست". لذا مردم نیز مانند حضرت ابراهیم (ع) که از ستارگان رویگردان شده بود، از منجمان و رمال‌ها رویگردان می‌شوند. نکته‌ی مهم در این‌جا اهمیت جنگ روانی در مسأله است. برای این‌که مردم به درجه‌ی آگاهی برسند لازم نیست تجربه‌ی قبل را دوباره تجربه کنند، ولی دشمن در این‌گونه موارد، روش شیطانی در پیش می‌گیرد و آن، تکرار تجربه برای همیشه است. یعنی تبلیغات وسیعی برای استفاده‌ی مردم از این نوع روش‌های خرافی به راه می‌افتد. رمال‌ها و جن‌گیرها مورد حمایت واقع می‌شوند و هر تعرضی به آنان به مثابه‌ی تعرض به یک معترض یا انقلابی به حساب می‌آید. روش‌های دیگری که برای آینده‌پژوهی وجود دارد، استفاده از آمار و احتمالات است. فرق بین ریاضیات و آمار و احتمالات این است که ریاضیات، مربوط به گذشته است و تجربیات زیاد و یکنواختی آن را تأیید می‌کند ولی آمار، مربوط به زمان حال است، یعنی با سرشماری به واقعیت‌های جدیدی دست می‌یابیم که قبلاً وجود نداشته و احتمالات مربوط به آینده است، یعنی اعداد و ارقامی ‌را بیان می‌کنیم که هنوز به وجود نیامده‌اند. در واقع، ما از گذشته به حال و آینده نقب می‌زنیم. وقتی تاریخ گذشته را می‌خوانیم، هدفمان تجربه‌اندوزی برای امروز و برنامه‌ریزی برای آینده است. در این‌گونه موارد نیز دشمن سعی دارد که آن‌چه به ضرر است، بیش‌تر دیده شود و آن‌چه به نفع است، اصلاً دیده نشود و یا کم‌تر دیده شود. لذا در آینده‌پژوهی روند طبیعی گم می‌شود. مثلاً ما سی سال است که می‌بینیم آن‌ها با ابزارهای گوناگون پیش‌بینی می‌کنند که نظام اسلامی‌ رفتنی است، اما آن را هر ماه به ماه دیگر و هر سال به سال دیگر موکول می‌کنند و می‌گویند فردا هنوز نیامده است!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد