شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى
شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى

نژادپرستی و جنگ

یکی از پایه‌های اساسی جنگ‌ها، نژادپرستی بوده و مقابله با نژادپرستی، مایه‌ی صلح و آرامش است. از آن‌جایی که تمام پیامبران از نژاد آریایی هستند، اساس و پایه‌ی نژادپرستی به خودپرستی باز می‌گردد. انسان برای منافع خود با دیگران درگیر می‌شود و اگر زورش نرسید، مجبور است که کنار بیاید؛

لذا ممکن است درگیری فردی را گسترش داده، به درگیری فامیلی و بعد درگیری قومی ‌و ملی و نژادی بیانجامد. اصالت این جنگ‌ها تحمیل یک نظریه است و آن این است که کدام نژاد، نژاد برتر است. البته هر نژادی  خود را برتر می‌داند، مثل این‌که به شخصی گفتند: "مرکز دنیا کجاست؟" گفت: "همین جا که من ایستاده‌ام! اگر باور نمی‌کنید بروید اندازه بگیرید!" البته حرف او درست است؛ زیرا زمین، کروی و تعریف کروی، آن است که مکان هندسی در نقاطی از فضا که به فاصله‌ی مساوی از یک نقطه‌ی مورد نظر قرار می‌گیرد. یعنی شما در هر نقطه از کره‌ی زمین بایستید، از تمام جهات به یک اندازه فاصله خواهید داشت. این اصل ریاضی همان‌قدر که محکم و با صلابت است، به همان اندازه، خودخواهانه و خویش‌محور است. این مسأله در نژادپرستی هم وجود دارد؛ این‌که هر کس نژاد خود را برتر بداند، ناگزیر است، اما نتیجه‌ی آن نگران‌کننده می‌باشد، زیرا ممکن است موجب جنگ شود و جنگ همه چیز را نابود می‌کند. به همین جهت برای جلوگیری از جنگ، باید نژادی را برتر دانست که به صلح و آرامش می‌اندیشد، یعنی برتری او باعث صلح و آرامش می‌شود، در حالی که برتری برخی‌ها از ابتدا در کوره‌ی جنگ می‌دمد و شیپور آماده‌باش می‌زند. در قضیه‌ی برتری نژاد سفید در آمریکا یا نژاد یهود در فلسطین و یا نژاد ژرمن در آلمان نازی به خوبی این موضوع را می‌بینیم. در حالی که در نژاد آریا این‌طور نیست. تمام پیامبران خدا از نژاد آریایی بودند و همه صلح‌طلب، اگر چه جنگ بر آنان تحمیل می‌شد و آن‌ها پس از تحمل حملات فراوان، ناچار به دفاع از خود می‌شدند. گفته‌ی حضرت مسیح مبیّن همین حرف است. ایشان فرموده است که اگر کسی به صورت تو سیلی زد، صورت دیگرت را جلو بیاور، زیرا جنگ یک خشونت است و خشونت یک حرکت دفعی و ناگهانی که نمی‌تواند استمرار داشته باشد؛ بنابراین با خونسردی می‌توان شعله‌ی جنگ را فرو نشاند. پیامبر اسلام (ص) نیز لقب رحمت‌ للعالمین دارد، یعنی آمده تا به تمام جهان، رحمت و عطوفت خدا را نشان دهد. حتی ما در قضیه‌ی یونس (ع) می‌بینیم، به دلیل این‌که توبه‌ی مردم خود را قبول نکرد، به حبس در شکم ماهی گرفتار شد. در موضوع امام حسین (ع) می‌بینیم که خود وخانواده‌ی خود را فدا کرد و از کسی چیزی نخواست. تمام این فداکاری‌ها برای آن بود که دشمنان، صلح و دوستی و همه چیز را منحرف و واژگون نشان می‌دادند. انحراف از دین اسلام که همان بازگشت به جاهلیت نام دارد، موضوع قیام امام حسین (ع) است. در موضوع نژاد نیز این انحراف کاملاً مشخص است. حضرت ابراهیم (ع) پدر ادیان الهی است. او در ایران قدیم زندگی می‌کرد و همان جا قیام کرد و روز سیزده بدر بود که بت‌ها را شکست، زیرا در این روز مردم از شهر بیرون می‌رفتند که اکنون نیز رسم ایرانیان است. او دو همسر داشت و از هر همسر یک پیامبر، زاده شد. به دستور خداوند، پسر بزرگ‌تر یعنی اسماعیل را به میان اعراب برد تا در بین آنان رشد کند و از نسل او پیامبر اسلام (ص) و نواده‌های ایشان به وجود آمدند.
همان‌طور که در تاریخ آمده و مردم می‌دانند، همسر اول حضرت ابراهیم (ع) نازا بود ولی بعد از تولد حضرت اسماعیل (ع) با دل شکسته، به درگاه خدا دعا کرد و خداوند نیز به او فرزندی عطا کرد که نام اسحاق بر او گذاشتند و حضرت ابراهیم (ع) با این فرزند جدید عازم سوریه و فلسطین شد و فرزند اسحاق را یعقوب نام گذاشتند و یعقوب فرزندان بسیاری داشت که در نسل‌های بعدی به قوم یهود یا بنی‌اسراییل مشهور شدند و حضرت موسی (ع) نیز از همین قوم برخاست و حضرت عیسی (ع) نیز چنین بود، لذا هم یهودی‌ها و هم مسلمانان بنی‌هاشم به حضرت ابراهیم (ع) و به قوم آریایی باز می‌گردند. اما منحرفان سعی کردند این اصالت را به فراموشی بسپارند و نظرات دیگری در مورد نژاد‌ها بیان کنند و در واقع تاریخ را طور دیگری نوشتند. به طوری که وقتی این واقعیت‌ها که مثل روز روشن است، بیان می‌شود همه تعجب می‌کنند. کتاب‌های تاریخی بسیار زیادی سوزانده شدند. چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام و چه در زمان معاصر تا این‌که تاریخ را آن‌طور که می‌خواهند بنویسند و مردم از اصالت نژادی خود خبر نداشته باشند. اعراب سعی کردند اسلام را مساوی عرب معرفی کنند اگر چه بسیار کوشیدند تا اسلام را از بین ببرند! یهودیان نیز سعی کردند تا به جای نژاد ایرانی خود، نژاد دیگری بیافرینند! این تحریف‌ها بسیار اتفاق افتاد اما آفتاب همیشه در زیر ابر نمی‌ماند و حقیقت از میان افسانه‌ها بیرون می‌آید. مثلاً در شاهنامه‌ی فردسی ما بسیار افسانه می‌بینیم حتی خود فردوسی می‌گوید: "یلی بود در سیستان منش کردمش رستم دستان" ولی فردوسی کوشش بسیاری کرد تا زبان آریایی را حفظ کند و گفت: "بسی رنج بردم در این سال سی- عجم زنده کردم بدین پارسی". وی داستان حضرت ابراهیم (ع) و موسی (ع) و عیسی (ع) را به شکل بسیار جالبی با نام‌های مشابه بیان کرد. داستان داراب، همان داستان موسی (ع) است که از آب گرفته می‌شود و یا سیاوش در آتش که همان حضرت ابراهیم (ع) است و کیومرث، حضرت آدم (ع) و زال نشان نژاد آریایی است. حتی بسیار محتمل است که داستان رستم و سهراب، ترجمه‌ی معناداری از شهادت حضرت علی‌اکبر (ع) در دامان پدر باشد که به دلیل تسلط برخی جریان‌های سیاسی و فرهنگی به این شکل بیان شده و یا فردوسی خواسته است زبان تازه‌ای در بیان مطالب عمیق تاریخی داشته باشد.
سیداحمد حسینی ماهینی

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد