شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى
شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى

توسعه‌نیافتگی، زمینه‌ی آفندها

کلمه‌ی جبهه چون زیاد به کار می‌رود، از اهمیت آن کاسته شده است لذا کسی از معنای آن کاملاً آگاهی ندارد. کلمه‌ی جبهه دو معنای ادبی و کاربردی دارد؛
در معنای ادبی، کلمه‌ی «جبهه» (وام‌واژه‌ی عربی)، در فارسی به معنای «پیشانی» و در معنای وسیع‌تر به معنای «قسمت پیشین هر شیء نسبتاً بزرگ» به کار می‌رود و در این معنا برابر است با واژه‌ی «front» فرانسوی به معنای «صف مقدم سپاهیان در میدان جنگ» است و به معنای «منطقه‌ای که دو طرف متخاصم در حال جنگیدن هستند» نیز به کار می‌رود. معانی اخیر از سالیان گذشته با همان کلمه‌ی «جبهه» به فارسی ترجمه شده و اکنون رواج همگانی یافته است اما در معنای کاربردی، جبهه به معنی جمع خطوط مقدم است، یعنی چند خط را که با هم و در کنار هم باشند، جبهه می‌گویند. اگر جبهه جمع بسته شود، جمع‌الجمع است مانند لوازمات یا عملیات‌ها! که این جمع‌الجمع، غلط مصطلح است و برای تأکید و اهمیت موضوع به کار می‌رود. بنابراین اگر یک خط مقدم وجود داشته باشد، کسی اصطلاح جبهه را به کار نمی‌برد و در جنگ‌های کلاسیک برای تمرکز بیش‌تر معمولاً به یک خط حمله بسنده می‌کنند ولی انقلاب اسلامی وقتی به وقوع پیوست دارای ابعاد وسیعی بود و لذا برای مبارزه با آن هم ابعاد وسیع یا خطوط حمله‌ی زیادی نیاز داشت. حتی در جنگ سخت یا همان حمله‌ی نظامی هم دشمن به طور وسیع و از چند نقطه حمله را آغاز کرد. لذا مقابله با آن هم نیاز به عملیات‌های زیادی داشت و فرمانده‌ی سپاه وقت هم همیشه این اصطلاحات را به صورت غلط به کار می‌برد تا این‌که ورد زبان مردم شد. جبهه‌ها هم به همین سرنوشت دچار شدند؛ مثلاً وقتی عنوان این پاورقی را جبهه‌ها انتخاب کردیم، منظور آن بود که آفندهای دشمن دو یا چند روش شناخته شده نیست و لذا پدافندها هم باید به تعداد آن‌ها و یا بیش‌تر توسعه داشته باشد. یکی از مواردی که دشمن بر آن بسیار پافشاری می‌کند تا زمینه‌ی حملات نظامی را آماده کند، مسأله‌ی عقب‌افتادگی یا توسعه‌نیافتگی است. آن‌ها سعی دارند با عقب‌مانده نشان دادن کشورهای دیگر آنان را دچار عقده‌ی حقارت نمایند و سپس حکومت‌ها یا مذهب را عامل این عقب‌ماندگی معرفی کنند تا مردم آمادگی داشته باشند برای پیشرفت، هر نوع شرطی را بپذیرند، حتی اگر وطن‌فروشی باشد. بسیاری از کسانی که در ترورها یا خرابکاری‌ها و یا جاسوسی به نفع دشمن شرکت می‌کنند، پیش‌زمینه‌ی ذهنی آن‌ها صرفاً این است که می‌خواهند پیشرفت کنند و کسانی را از بین می‌برند که اصطلاحاً عوامل ارتجاع هستند! در زمان گذشته، این مفاهیم بیش‌تر شایع بود زیرا دشمن، سلطه‌ی فرهنگی بیش‌تری داشت اما از هنگامی که ملت‌ها بیدار شدند و به این ترفند پی بردند، کم‌تر از این اصطلاحات استفاده می‌کنند. برای روشن شدن موضوع، سیر مطالعاتی این روند را مرور می‌کنیم: 
با خیزش علمی اروپا و آغاز عصر بخار، انقلاب صنعتی در اروپا اتفاق افتاد، همه چیز در اختیار ماشین قرار گرفت و پیشرفت‌های عظیم صنعتی راه را برای ترک‌تازی اروپا هموار کرد. اروپا به دنبال توسعه‌ی خود به استعمار سرزمین‌های دیگر روی آورد. آنان برای توجیه این روش استعماری گفتند که کشورهای دیگر عقب‌افتاده‌اند و ما با استعمار برای آن‌ها عمران و آبادی و توسعه ایجاد می‌کنیم. قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، جهان دو قطب بیش‌تر نداشت؛ دنیای صنعتی و پیشرفته و دنیای عقب‌افتاده. عامل اصلی این دنیای عقب‌افتاده، مذهب معرفی شد زیرا رنسانس به معنی رهایی از قید مذهب بود. حتی بخشی از مذهب هم که مورد قبول واقع شد اعتراضی بود به مذهب قبلی. کلمه‌ی پروتستانتیسم به معنای عصیان در مقابل کاتولیسم بود. کاتولیک‌ها به معنای خشکه مقدسین و پروتستان به معنی قرائت جدید از مذهب مطرح می‌شد و این اعتراض فقط در حد اعتراض به موارد منفی‌ مذهب باقی نماند، بلکه در آغاز قرن بیستم به نفی تمامی مذاهب با تمام خصوصیات آن در شکل کمونیسم منتهی شد که لنین رهبر این تفکر در این زمینه می‌گفت: "دین، افیون توده‌هاست و ما باید که دین را براندازیم" و برای اثبات این مدعا به رفتارهای خشن و حذف فیزیکی مذهبیون از یک طرف و پیشرفت سریع از طرف دیگر روی آوردند. لذا در کنار کشتار وسیع از مسلمانان در پشت دیوارهای آهنی به پیشرفت‌های وسیع فضایی نیز می‌اندیشیدند تا جایی که توانستند کمونیسم را به عنوان قدرت توسعه‌یافته‌ای در مقابل غرب مطرح کنند و جهان توسعه‌یافته را دو بلوکه و مردم عقب‌مانده از جهان دوم را به جهان سوم تنزل دادند. اما وقتی که چین و ژاپن نیز به قدرت صنعت دست پیدا کردند، دیگر نمی‌توانستند معیار توسعه‌یافتگی را صنعت قلمداد کنند، لذا معیار از صنعت به ثروت تغییر یافت؛ یعنی جهان دوباره دوقطبی شد؛ جهان ثروتمند و جهان فقیر. بنابراین کشورهای پیشرفته کشورهایی بودند که ثروت داشتند ولی کشورهای عقب‌مانده آن‌هایی بودند که فقیر بودند! ولی با آماری که جمع‌آوری شد معلوم شد آفریقای سیاه ثروتمندترین قاره‌ی جهان است و مردم عرب از ثروتمندترین مردم جهان! لذا با شرمندگی دوباره معیار پیشرفت را عوض کردند؛ نسبت سواد یا رفاه! مثلاً کشورهای بیسواد، کشورهای فقیر و کشورهای باسواد، کشورهای پیشرفته شدند، اما ظهور دانشمندان در بین جهان سومی‌ها و پر شدن دانشگاه‌های غربی از چینی و آفریقایی و هندی و بالا رفتن آمار باسوادهای هند و چین باز این آقایان را با شرمندگی مواجه کرد. از نظر کلی، اکنون هیچ معیار مشخصی برای جداسازی پیشرفته از عقب‌افتاده وجود ندارد. البته پیشرفت، مشخص است اما با تعریف معیارهای پیشرفت کشورهای پیشرفته تغییر می‌کند؛ مثلاً کشور کره اکنون در بسیاری از صنایع، پیشرفته‌تر از چین، آمریکا، روسیه و غیره است یا ایران در رشد علم و فناوری از تمام کشورها برتر است و این چیزی است که آن‌ها نمی‌پسندند! لذا باید دانست معیارهای پیشرفت یک چیز و پسندیدن آن چیز دیگر است

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد