بین تخیل و واقعیت همیشه تفاوتهایی است ولی این مسأله زمانی خود را به صورت خطرناک نشان میدهد که از چارچوب کودک و نوجوان بیرون بیاید و وارد اقتصاد یا سیاست شود.
یعنی اقتصاد تخیلی جای اقتصاد واقعی را بگیرد. در سیاست و جنگ هم همین است! لذا میبینیم آمریکا با اینکه بزرگترین ارتش جهان، قویترین ناوبری و یا موشکها را در اختیار دارد ولی در هیچ کدام از جنگها تاکنون پیروز نشده است. در جنگ دوم جهانی هم اگر به ناکازاکی حمله کرد یک حمله ناجوانمردانه یا ناگهانی بود یعنی هیچ کدام از طرفین جنگ انتظار چنین حرکتی را نداشتند و از همان زمان، ناجوانمردی در جنگ باب شد. این ناجوانمردی در تمام فیلمها و سریالها منعکس شد و اسلحه نوین به عنوان ابزار ناجوانمردی تعریف گردید. آمریکا حتی در جنگ ویتنام نیز ناجوانمردانه وارد شد و مردمی با دستهای خالی را مورد حمله آخرین موشکها و بمبافکنها قرار داد، قتل عام فجیع به راه انداخت ولی عاقبت بدون هیچ نتیجهای از آنجا رانده شد و مردم بومی از ترس آمریکا به شوروی و چین پناه بردند و خمرهای سرخ هم تا توانستند آدم کشتند ... یا در کره شمالی و جنوبی جز جنگ و برادرکشی چیزی نصیب این دو نشد. در جنگ تحمیلی عراق نیز آمریکا با تمام قوا به میدان آمد ولی جز سرنگونی یک هواپیمای مسافربری از ایران نتوانست کاری کند. در اشغال عراق هم دیدیم که چگونه عاقبت مجبور شد نیروهای خود را از آنجا خارج کند و یا در افغانستان که از باتلاق برایش سختتر است. به گفتهی احمدینژاد (روز 17 مردادماه 89 بزرگداشت روز خبرنگار): "ارتش آمریکا ضعیفترین ارتشهای دنیاست و تاکنون در هیچ جنگی پیروز میدان نبوده است ..." البته دلیل آن هم روشن است، زیرا در یک گوشه دورافتاده جهان واقع شده است. اگر بخواهد از جای خودش حرکت کند و فقط راه را طی کند، نیمی از بودجه نظامی را صرف کرده است! مثلاً ناو وینسنز با آن همه هزینهی کمرشکن تا هنگامی که در سواحل خودشان است چون هزینههایش در درون هزینههای عمومی ارتش تعریف میشود، مبالغ هنگفتی به نظر نمیرسد. ولی همین که قدم از خانه بیرون میگذاری همه چیز هزینه است و بودجه میخواهد! ارتش آمریکا در درون خاک خود میتواند تا ماهها حقوق سربازان را نپردازد و یا تعمیرات اساسی را انجام ندهد و یا نسبت به خرید و تهیه لوازم یدکی چندان عجلهای نداشته باشد. ولی همین که قرار شد حرکت کند علاوه بر تکمیل نیازهای قبلی باید تدارکات آتی را هم ببیند! یعنی علاوه بر پرداخت حقوق معوقه، حقوق و اضافه کار و دوری از مرکز سربازان را هم بپردازد و حتی مجبور است به خانوادههای آنان هم سرکشی نموده و از آنان دلجویی کند و یا اگر لوازم یدکی معوق دارند علاوه بر اینکه آنها را خریداری کند، باید لوازم اضافی هم برای روز مبادا تهیه کند. تمام اینها فقط هزینههای مالی است! و هزینههای انسانی آن بسیار گرانتر میباشد. بر اساس آمارهای موجود، به محض اعلام مأموریت برای نیروهای ارتش، 25 درصد از کادرها یا سربازان فراخوان شده دچار سرخوردگی شدید و 25 درصد نیز دچار بیماری روانی میشوند که کارشان به تیمارستانها میکشد! این علاوه بر کسانی است که برای غلبه بر استرس خود به مواد مخدر یا تجاوز به عنف و فساد اخلاقی روی میآورند و این غیر از آمار کسانی است که در اثر عدم تحمل وضعیت دست به خودکشی میزنند. حتی در ردههای بدون استرس، دردسر آمریکا کم نیست، زیرا بسیاری از نیروهای ارتشی برای رها شدن از مرگ و نیستی و سرنوشت نامعلوم دست به دیگرکشی میزنند و این علاوه بر کسانی است که با فروش اطلاعات برای خود حاشیه امن و یا درآمد هنگفت ایجاد میکنند ... حال آمریکا برای رأی جبران این همه شکست خود چه میکند؟ فقط به تخیلات پناه میبرد؛ ناگهان در فیلمهای هالیوودی میبینیم یک رمبو با تمام ویتنامیها درگیر میشود و یا یک نظامی آمریکایی در مدار صفر درجه وارد سرزمینهای اسلامی شده و همه تروریستها را به اصطلاح خودشان میکشد و یک زخم هم بر نمیدارد! این پهلوانپنبهها اگر چه برای بزرگسالان که در جریان واقعیت قضایا هستند، هیچ معنایی ندارند ولی برای جوانان و نوجوانان یک محرک بزرگ روحی است، به نحوی که اوقات فراغت آنان را پر و ذهن و هوش آنان را به خود مشغول میکند. لذا یکی از جبهههای مهمی که دشمن باز کرده، بازیهای رایانهای یا تبدیل معکوس واقعیت است. باید آگاه بود و به دشمنشناسی سنتی اکتفا نکرد. امروزه دشمن نه در مقابل که در کنار ما ایستاده است. برخلاف تصور خیلیها دشمن با همین رایانهها و گیمهاست که جهان را اداره میکند. حمله به عراق چرا حساب شده نبود؟ یا چرا آمریکا برای حمله به افغانستان استراتژی روشنی نداشت؟ زیرا تمام این طرحها در گیم روم game roomها طراحی شدند! سیمولیشن (simulation) یا مشابهسازی صحنه عملیات گاه چنان واقعی است که سربازان متوجه فریب برنامهسازان نمیشوند و زمانی که به دام عملیات واقعی افتادند همه چیز را متوجه میشوند، مثلاً برای واقعه طبس طبق اسناد لانه جاسوسی، قبل از حمله، مانورها و مشابهسازی زیادی انجام دادند و فکر میکردند حمله به ایران هم مانند حمله در رایانههاست؛ اگر کشته شدند میروند جان تازه میخرند! اگر هواپیمایشان سقوط کرد با یک دکمه دوباره آنها را به میدان میآورند و اگر سرباز از بین رفت با بردن کیسه خون! آنها را دوباره به میدان میآورند. حتی خندهدارتر این است که سربازان در مقابله با طالبان یا نیروهای بن لادن که شکست میخوردند ناراحت نمیشدند، چون میگفتند الان میرویم گیم روم و همه آنها را شکست میدهیم! در واقع بازیهای رایانهای غربی و مسموم با این هدف در کشور راهاندازی میشود تا رزمندگان ما را به بزمندگان تغییر دهد و میدان رزم را به میدان بزم تبدیل کند.