شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى
شىنجاڭدىن غەززەگىچە

شىنجاڭدىن غەززەگىچە

ماھانىغا رەھمەت ، ئۇ ئامېرىکا زۇڭتۇڭلۇقىنىڭ کاندىداتى بولدى

جنگ ادیان

محمدعلی دینی که تحقیقات زیادی در زمینه‌ی ادیان دارد، می‌گوید: "کلمه مجوس معرب مویگوش است و زرتشتیان در ایران باستان چهار زرتشت داشتند: مانند فریدون و جاماسب که البته اکثراً پیرو زرتشت دوم هستند.

 تعدادی از آن‌ها نزد زرتشت دوم رفتند و از ایشان خواستند تا علامتی برایشان تعیین کند که از بقیه شاخص باشد و ایشان دستور داد تا ریش‌ها را در اطراف چانه با شمشیر یا تیغ تیز بتراشند ولی سبیل را به موی گوش متصل کنند!" بعدها موی گوش معرب شد و شد مجوس! گویا با همین هیبت در عصر پیامبر به دیدن ایشان می‌روند و پیامبر آن‌ها را به حضور نمی‌پذیرد و آن‌ها به سلمان فارسی متوسل می‌شوند و ایشان می‌گوید که شما کادوی زیادی آوردید و خیلی به قول امروزی‌ها کلاس گذاشتید! و اگر ساده‌پوشی کنید پیامبر شما را می‌پذیرد. پس از ملاقات با پیامبر مسلمان می‌شوند و پیامبر هم طبق روایات می‌فرماید که مسلمانان برعکس این عمل را انجام دهند یعنی شارب یا سبیل را کوتاه و ریش چانه را بلند کنند. از این‌جا معلوم می‌شود که چرا برخی اختلاف‌ها بین ادیان پدید آمد، اما هرگز باعث جنگ بین آنان نشد. می‌گویند عده‌ای پیش پیامبر اسلام آمدند و علامت خاص مسلمانی را خواستند و گفتند که مثلاً مسیحیان ناقوس می‌نوازند، ما چه بکنیم؟ پیامبر دستور داد که بر مأذنه‌ها بروند و اذان بگویند و این علامت یا شیپور جمع مسلمانان شد! اخیراً نیز بحث ایرانی بودن که با شیوه‌ای جدید در سخنان اسفندیار رحیم مشایی مطرح می‌شود، بر این موضوع تأکید دارد که برداشت غیر ایرانی از ادیان همیشه اختلاف بر‌انگیز بوده است. مثلاً اعراب دین اسلام را از آن خود می‌دانند و بر این اساس به تعصب عربیت می‌رسند و خود را نژاد برتر می‌خوانند و این امر فقط در فکر و خیال نیست بلکه آن را بر زبان جاری می‌کنند و به خاطر آن انسان‌ها را می‌کشند. در حالی که علت اصلی ظهور اسلام در میان بدویت اعراب همین ذکر شده که اگر باز هم پیامبرها در ایران ظهور می‌کردند، اعراب به آن ایمان نمی‌آوردند! یعنی تعصب آن‌ها حتی مانع از قبول دین اسلام می‌شد و برای همین در قرآن از اعراب به "اشَدُّ کُفراً و نفاقاً" نام برده می‌شود و زبان قرآن هم عربی مبین یعنی بیان خود قرآن که جدید و رسا بود، عنوان شده است. مکتب ایرانی یک قرائت یا یک بعد نگری در اسلام نیست، بلکه تبیین جایگاه ادیان ابراهیمی و برگرداندن آن به اصل خود است. ما لغتی به نام اسب اصیل عربی را زیاد می‌شنویم، در حالی که اعراب بادیه‌نشین با شتر رفت و آمد می‌کردند و ایرانی‌ها را به دلیل اسب‌سواری، فارس یا اسب سوار می‌گفتند (یا برعکس کلمه فارس در نظر آن‌ها مترادف با سوارکاری بود) و نژاد اسب اصیل عربی به حضرت اسماعیل باز می‌گردد که آن را با خود به همراه پدرش از ایران آورده بود و از نژاد اسب‌های کاسپین یا به قول امروزی‌ها اسب ترکمن بوده است. این اسب‌ها حتی در روز عاشورا حاضر نشدند بر تن شهدا بتازند و اسب‌های دیگری را که ده اسب بیش‌تر هم نبودند، آوردند و نعل تازه زدند و بر اجساد شهدا راندند. مختار ثقفی هم از اولین گروهی که انتقام کشید، صاحبان همین ده اسب بودند که همان بلا را بر سرشان آورد. مکتب ایرانی یعنی بازگرداندن ادیان ابراهیمی و حتی غیر ابراهیمی به جایگاه خودش. زیرا حضرت اسماعیل یا بنی‌هاشم عرب نبودند بلکه به دستور الهی به آن مکان منتقل شدند تا با اعراب بزرگ شوند که اگر دین اسلام ظهور کرد آن را بپذیرند. حتی بنی‌اسراییل هم ایرانی هستند زیرا همگی از فرزند دوم حضرت ابراهیم به نام اسحاق و نوه او یعقوب می‌باشند. همان‌طور که حضرت ابراهیم به دستور الهی فرزندش را به همراه مادرش به مکه برد و ساکن وادی غیر ذی‌زرع کرد، فرزند دومش را هم همراه مادرش ساره با خود به فلسطین برد. بنابراین مسیحیت، یهودیت، زرتشت و اسلام همگی اصالتاً دارای خاستگاه ایرانی هستند، اما این‌که چه چیزی باعث شد تا این سیر تاریخی تکاملی به جای دوستی و محبت در برخی موارد تبدیل به دشمنی و عداوت شود، عقب‌ماندگی تاریخی است. فرضاً حضرت موسی (ع) ظهور مسیح را بشارت داد طبیعی است که باید معتقدان به موسی (ع) با ظهور حضرت مسیح (ع) به گرد او جمع شوند. باقی ماندن در دین موسی، حتی خلاف گفته‌ی خود حضرت موسی (ع) است. به همین شکل ادیان، رو به تکامل رفته و انبیای بعدی آمدند. اکنون نیز بشارت خاتم‌النبیین به ظهور حضرت مهدی (عج) است و حضرت مهدی حتی متولد عربستان هم نیست! مادرش هم عرب نیست! و این یعنی رها شدن از قید و بند هر نوع تعلقی که مانع رشد بشریت و رسیدن او به خداست. اما چطور این مسأله واضح تا آن‌جا می‌رود که مثلاً تشیع که ایرانی‌ها آن را انتخاب کردند از طرف اعراب منفور واقع می‌گردد و جنگ‌های زیاد و کشتارهای مهمی در همین رابطه آغاز می‌شود که مهم‌ترین عنصر آن حمله دشمن به صورت جنگ نرم است؛ یعنی از اختلاف‌ها به جای ایجاد توسعه و رفاه برای جنگ استفاده می‌کنند. پدافند غیر عامل در این زمینه روشن کردن اذهان عمومی است. زیرا وقتی مسأله روشن شود مردم از آن دفاع می‌کنند. حضرت علی (ع) فرمود: "الناس اعدا ماجهلوا" یعنی مردم دشمن نادانسته‌های خود هستند و مفهوم مخالف این است که اگر به آگاهی برسند دیگر دشمنی نمی‌کنند. مانند ترس انسان از تاریکی که به محض روشن شدن هوا یا لامپ نورانی دیگر ترس از آن زایل می‌شود. مردم هم اگر ریشه اختلاف‌ها را متوجه شوند و بدانند که اکثر آن‌ها عرضی است نه بالذات، تفکر آن‌ها تغییر می‌کند. اختلاف در واقع به فرموده و دستوری است، یعنی ایجاد می‌شود آن هم فقط برای شناخت تفاوت‌ها.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد